چرا رمان بخوانیم؟ در زندگی چند نفر این اتفاقات داخل رمانها رخ میدهد؟ مگر چند نفر در جهان مثل راسکولنیکوف در جنایت و مکافات، مرتکب قتل میشوند که بخواهند به شرایط بعد از آن فکر کنند؟ چه کسی زندگی کوزت و ژان والژان در بینوایان را تجربه میکند؟ چه کسی صبح از خواب بیدار شده و مانند گرگور سامسا در مسخ، به یک سوسک بزرگ تبدیل شده است؟ چه کسی داش آکل را دیده است؟ آیا شما مانند پیر بزوخوف وارد جنگ ناپئون میشوید و در مسکو سرگردان خواهید شد که بخواهید جنگ و صلح را بخوانید؟ چه کسی با هواپیمای تک نفره اش داخل صحرای آفریقا سقوط میکند که بخواهد کتاب زمین انسانها را بخواند؟ چه کسی در حال فرار از میدان نبرد، داخل واگنی پر از باروت میخوابد که بخواهد وداع با اسلحه را بخواند؟ چه کسی مثل ایوان ایلیچ چنین زندگی سختی را تجربه میکند که هیچ یار و یاوری در زندگی نداشته باشد؟ اگر ما هیچوقت در این شرایط قرار نمیگیریم و یا میدانیم هم که قرار نخواهیم گرفت، پس چرا باید این رمانها را بخوانیم؟ آیا رمان فقط یک کالای سرگرمیست که مدتی سر ما را گرم کند؟ قطعا خیر.
مطمئنا نویسندگان این آثار بزرگ ادبی هدفی بزرگتر از سرگرمی ما را دنبال میکردهاند. تولستوی هزاران صفحه رمان ننوشته که ما سرگرم بشویم. یا صادق هدایت بیکار نبوده که این داستانها را بنویسد و به خاطر نوشتههایش بسیار به دردسر بیافتد، صرفا به این دلیل که میخواسته ما را سرگرم کند. حالا اگر هدف این رمانها سرگرمی نبوده است، و از طرف دیگر این رمانها در بسیاری موارد منعکس کنندهی حوادث و تجربیات زندگی تک تک ما نیست، پس این رمانها چه هدفی را دنبال میکند و چه کاربردی دارد؟ این رمانها در واقع toy model یا مدلهای اسباب بازی هستند. یعنی چه؟
اجازه دهید با یک تمثیل به این موضوع بپردازیم. شما وقتی وارد یکی از رشتههای علمی میشوید و به تحصیل میپردازید، در خلال دروس آکادمیک مثالهایی را میبینید که ربط زیادی به واقعیت ندارد. مثلا مسالهی پیشبینی حرکت یک پرتابه را دارید. با یک سری معادلات، شما مسیر حرکت یک جسم را پیشبینی میکنید و همچنین پیشبینی میکنید که این جسم تا چه ارتفاعی بالا میرود و بعد چقدر زمان طول میکشد تا دوباره به روی زمین برسد. شما صدها مسالهی اینچنینی را حل میکنید، اما آیا با همان محاسبات میتوانید پرتاب یک موشک ناسا را نیزپیشبینی کنید؟ قطعا خیر. چون شما در تمام آن مسائل، سادهترین حالت را در نظر گرفته بودید و مساله را حل میکردید. شما بسیاری از پارامترهای موثر را در آن مسائل نادیده میگرفتید. اما آیا این بدان معناست که آن مسائل بیفایده بودند؟ خیر آن مسائل داشتند شما را برای حل مسائل پیچیدهتر آماده میکردند و به قولی toy model بودند که شما با آنها بازی کنید تا اینکه ورزیده شده و با مسائل واقعی کلنجار بروید.
در مورد رمانها نیز همین موضوع برقرار است. مسائل مطرح شده در رمانها، ممکن است مسائل زندگی واقعی روزمرهی ما نباشد. ممکن است هیچکدام از چیزهایی که در پاراگراف اول گفته شد، در زندگی ما رخ ندهد. اما آن رمانها و آن داستانها، مثل همین مدلهای اسباب بازی، ما را برای مواجهه با مسائل زندگی واقعی آماده میکند. کسی در زندگیاش مثل گرگور سامسا صبح به هیات یک سوسک بزرگ از خواب بیدار نمیشود، اما خیلیها همان رنج و دوری و بیمهری از خانوادهشان را حس میکنند. حالا کافکا به آنها یادآور میشود که این شکل سادهای از زندگی توست، تو باید بیدار شوی و به خودت نگاه کنی.
– ابا اباد