هروقت که مطلبی راجع به لزوم نوگرایی میخوانم یا در این باره میاندیشم، خواه ناخواه فکرم به سمت لینکدین کشیده میشود. به نظرم لینکدین اکنون یکی از مزخرفترین شبکههای اجتماعی حال حاضر دنیاست. تنها جنبهی خوب لینکدین همین است که متخصصان در آن حضور دارند. وگرنه هر جنبهی دیگرش را ملاحظه کنید، بیشتر به مزخرف بودن آن پی میبرید. لینکدین برعکس هر شبکهی اجتماعی دیگری کاربرانش را به خاطر فعالیت زیاد تنبیه میکند. یعنی اگر شما بیشتر فعالیت کنید، لینکدین پستهای شما را به افراد کمتری نشان میدهد. هرچند وقت یک بار به جان کاربرانش میافتد و اکانت بسیاری از کاربران را میبندد.
به مانند آن سخن شکسپیر که میگوید “از گزند داس دروگر زمان هیچ روینده را زنهار نیست”، لینکدین نیز شبیه داس دروگر زمان عمل میکند. لینکدین در نوتیفیکیشن هم گل کاشته، نوتیفیکیشن پستهای خود کاربر را به او نشان نمیدهد، اما یک نفر هفت پشت غریبه یک چیزی را لایک کرده، صد بار نشان میدهد. اگر کسی بخواهد راجع به مزخرف بودن لینکدین بنویسد، میتواند یک کتاب در این زمینه چاپ کند. اما من یک چیز را این وسط خیلی برجسته میبینم. تاثیر مخرب تفکرات قدیمی بیل گیتس. بیل گیتس و مایکروسافت زمانی در زمینهی سیستم عامل ویندوز بسیار خوب عمل کردند و موفق هم شدند. اما با همان ذهنیت و منتالیته به سراغ همه چیز رفته و اکنون دست به هر طلایی میزنند خاکستر میشود.
لینکدین تا پیش از اینکه بتوسط مایکروسافت خریداری شود، عالی بود. اما از وقتی که تفکر بیل گیتسی بر آن حاکم شده، با هر آپدیت یک چیز مزخرف جدید در آن پیدا میشود و تجربهی کاربری بسیار ناخوشایندی را منتقل میکند. واقعا اگر این لینکدین دست کسی مثل مالک تلگرام پاول دورف بود، این شبکه مخاطبان بسیار بیشتری داشت و آدم هم از کار با آن لذت میبرد. من بعضا به شوخی میگویم که درد و بلای پاول دورف بخورد توی سر بیل گیتس با این لینکدینش. من اگر روزی یک شبکهی اجتماعی دیگر ایجاد شود که متخصصان در آن حضور داشته باشند، یک لحظه هم در لینکدین نمیمانم. مسالهی اصلی اما همان تفکر قدیمی بیل گیتس است. اما این فقط یک مثال بود از لزوم نوگرایی و تجدد. این را میتوان به حوزههای دیگر نیز تعمیم داد. مثلا حوزهی اندیشه.
ما در گذشته اندیشمندان بزرگی داشته ایم که «در زمان خود» اندیشه های رفیع و تاثیرگذاری داشته اند. اما موفقیت آن اندیشهها همچون موفقیت بیل گیتس در همان زمان و محدود به همان بازهی زمانی است. اکثر اندیشهها همچون عمر انسان محدود به زمان و مکان است و کمتر اندیشهای است که جهانشمول و برای همهی زمانها باشد. من بارها و بارها گلستان و بوستان سعدی و همچنین رباعیات خیام را خواندهام و از زیبایی ادبی آنها بسیار لذت بردهام. اما تاثیری که فلسفهی کاربردی دیداد بر زندگی من و افکار من داشته، بسیار بسیار بیشتر و عمیقتر از اندیشههای خیام و سعدی بوده است. چرا که دیداد در همین عصر زندگی میکند و نگاه او متناسب با روح زمانهای است که من در آن زندگی میکنم. اشعار مولانا بسیار زیباست اما به زمانهای که در آن زندگی میکنم، تعلق ندارد.
تاثیری که تئوری کار دل دیداد در زندگی من داشته، خیلی بیشتر از تمامی اشعار شاعران بزرگ گذشته بوده است. امروز انسان ایرانی بیش از هر زمانی نیاز به اندیشمندانی چون دیداد دارد تا راه حلی متناسب با مشکلاتش بیابد.
شرح عکس: دِیداد در “سمپوزیوم فروردین ۰۴” #لیگ_فلاسفه در حال سخنرانی در باب فلسفهی کاربردی.
– ابا اباد