اَبا اِباد

نابودی طبیعت

کوته بینی ما عامل نابودی طبیعت

این فرمول خیلی ساده است، وقتی خرج ما از دخل ما بیشتر باشد، ما روز به روز سرمایه‌مان را از دست می‌دهیم. وقتی خروجی از ورودی بیشتر باشد، تجمع منفی‌ست و آن مجموعه هرچیزی که باشد، کوچک‌ و کوچک‌تر‌ می‌شود. حالا همین فرمول را نگاشت کنیم بر جنگل‌های دنیا. اگر میزانی که ما درخت می‌کاریم کمتر از میزان درختانی باشد که قطع می‌کنیم، مساحت جنگل‌ها روز به روز کمتر می‌شود و این اتفاقی‌ست که اکنون در حال وقوع است.

روزی با دوستی این بحث را‌ داشتیم. دوستم می‌گفت که الان تلاش‌های خیلی خوبی برای جنگل‌کاری در سطح دنیا و در ایران صورت می‌گیرد. گفتم بیا یک جستجوی ساده انجام دهیم و اعداد را مقایسه کنیم. انسان‌ها سالیانه حدود یک میلیارد و هشتصد و سی میلیون اصله درخت جدید می‌کارند. واقعا عدد بزرگی به نظر می‌رسد و آدم خیالش راحت می‌شود که چه خوب، چقدر ما انسان‌ها خوب هستیم و چقدر به فکر محیط زیست و طبیعت هستیم. ما واقعا فرزندان خوبی برای مادر طبیعت هستیم که سالیانه غریب به دو میلیارد اصله درخت می‌کاریم.

اما می‌دانید ما در مقابل این لطفی که به طبیعت می‌کنیم، هر سال چند‌ درخت را قطع می‌کنیم؟

سالیانه در سطح جهان، حدود ۱۵ میلیارد درخت، در اثر فعالیت‌های انسان‌ها از بین می‌رود. یعنی ما کمتر از دو میلیارد درخت می‌کاریم و در مقابل ۱۵ میلیارد درخت‌ را قطع می‌کنیم. در مجموع ما سالیانه حدود ۱۳ میلیارد درخت را از دست می‌دهیم. پس اینهمه تلاش برای جنگل‌کاری و احیای جنگل‌ها و تصویب اینهمه قانون و مصوبه و شکل‌گیری اینهمه جریان و جنبش برای درختکاری، تنها توانسته ۱۳ درصد خرابکاری‌های انسان را جبران کند.

اما علت تفاوت فاحش این اعداد در چیست؟ علت آن این است که انسان‌ می‌تواند سود کوتاه‌مدت را درک کند، اما از درک زیان درازمدت عاجز است. یک کشاورز شمالی می‌تواند این را درک کند که اگر من درختان این قسمت از جنگل را قطع کنم و به جای آن برنج بکارم، سودی زیادی از فروش آن برنج عائدم می‌شود. اما این کشاورز شمالی نمی‌تواند درک کند که بیست سال بعد با از بین رفتن پوشش گیاهی آن منطقه، بارش‌های پایدار کم شده و به شکل بارش‌های ناگهانی و سیل آسا ظاهر می‌شود و سیلاب خودش و مزرعه‌اش را با هم می‌برد. یا یک پایتخت نشین این را درک می‌کند که اگر این قسمت از جنگل را صاف کنم و برای خودم ویلا بسازم، آخر هفته‌ها‌ و تعطیلات می‌توانم بیایم اینجا و خوش بگذارنم. اما نمی‌تواند درک کند که چند سال بعد و با از بین رفتن این پوشش گیاهی، دیگر آن آب‌ و هوای خوب قبلی باقی نمی‌ماند و عشق و حالش منقص می‌شود.

یک گله‌دار زاگرس‌نشین این را خیلی خوب درک می‌کند که اگر من گله را ببرم توی این جنگل‌های بلوط، گله‌ام می‌تواند حسابی بچرد و گوسفندان هم خوب شیر بدهند و هم حسابی گوشت بیاورند، اما درک نمی‌کند که ده سال بعد با از بین رفتن این جنگل بلوط وحشی با درختان چند صد ساله، دیگر آن کوه‌ها لم یزرع می‌شود و چیزی هم برای دام او باقی نمی‌ماند. یک کمپانی تهیه‌ی چوب و الوار می‌تواند این را درک کند که اگر من درختان این قسمت از جنگل هیرکانی را درو کنم، سود خوبی از صادرات و فروش این چوب‌ها عائدم می‌شود. اما نمی‌تواند درک کند که چند سال بعد کل اکوسیستم این منقطه نابود می‌شود و تجارت چوب او هم با انقراض جنگل‌ها، منقرض خواهد شد.

پس مساله‌ی اصلی همین است که بسیاری از انسان‌ها، سود کوتاه‌مدت را خیلی خوب درک می‌کند، اما از درک ضرر بزرگ درازمدت عاجزند. خلاصه که فقط جلوی پایشان را می‌بینند و از آینده غافل.

– ابا اباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *