اَبا اِباد

تصویر توماس کوهن

تئوری پارادایم یک

از کودکی که چند ماهی بود کلاس اول را شروع کرده بود، خواستم اسمم را بنویسد. چند حرف را نوشت و حرف آخرش را خالی گذاشت. گفتم پس آن “د” آخرش چطور؟ گفت هنوز به دال نرسیده‌ایم و نمی‌دانم چطور دال را بنویسم. این حکایت افراد زیادی‌ست که با خواندن یکی دو کتاب در یک‌ حوزه، شروع به اظهار نظر می‌کنند و البته برخلاف این کودک که به محدودیت‌های خودش به خوبی واقف است، آن افراد نمی‌دانند که چیزهایی بعد از این مواردی که می‌دانند نیز آمده است و آن‌ها خبر ندارند.

مثلا شخصی معلوم نیست از کجا ابطال پذیری (falsifiability) در علم را شنیده است و تصور می‌کند که پیشرفت علمی در جهان همچنان براساس ابطال پذیری‌ست. حال اینکه بعد از آن نیز تئوری‌های مهم‌تری ارائه شده است که نحوه‌ی توسعه‌ی علم بشر را به شکلی صحیح‌تر و کامل‌تر نشان می‌دهد. یا شخص دیگری راه افتاده اینور و آنور می‌گوید علم فاقد هر نوع قطعیتی‌ست. پس ما نباید هیچ علمی را بپذیریم. عجب، پس چون علم قطعیتی ندارد نتیجه می‌گیریم که باید تن به خرافات و توهماتی که شما ترویج می‌کنید بدهیم؟

اتفاقا علم دارای نوعی قطعیت است. حتی می‌توانیم بگوییم علم به نوعی شبه دگماتیک (quasi-dogmatic) است. اگر اینچنین نبود، اکنون این تلفن همراه در اختیار ما نیز نبود. چون ما همچنان باید براساس ابطال پذیری، در حال تلاش برای رد نظریه‌ی الکترومغناطیس ماکسول بودیم. اگر علم فاقد هرگونه قطعیتی‌ست، پس شما روی چه حسابی آنتی بیوتیک مصرف می‌کنید؟ چون ما باید همچنان در کارهای فلمینگ شک می‌کردیم و آن‌ها را ابطال می‌کردیم.

اینکه ما اکنون در حال استفاده از امواج الکترومغناطیس و آنتی بیوتیک‌ها هستیم، نشاندهنده‌ی نوعی از قطعیت در علم است. تقریبا اکثر کسانی هم که با فرض عدم قطعیت علمی، ادعایی را مطرح می‌کنند، یا نحوه‌ی پیشرفت علم را بدرستی نشناخته‌اند و یا می‌خواهند یک چیز غیرعلمی و خرافی را به شما غالب کنند.

توماس کوهن (تصویر)، فیلسوف آمریکایی فلسفه‌ی علم، در دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی، تئوری پارادایم (Paradigm Theory) خودش را ارائه داد.

طبق این تئوری، پیشرفت علم از سه فاز تشکیل شده است.

در فاز اول ما علم پیشانرمال (prenormal science) را داریم.

در فاز دوم وارد علم نرمال (normal science) می‌شویم.

در فاز سوم، وارد فاز علم انقلابی (revolutionary science) می‌شویم.

وقتی می‌گوییم علم دارای نوعی قطعیت است، منظورمان در فاز علم نرمال است. توسعه در فاز علم نرمال، شبیه بازی شطرنج است. در این فاز، شما دیگر قوانین شطرنج را به طور قطعی پذیرفته‌اید و تنها طبق این قوانین بازی می‌کنید. هیچکس در حین بازی شطرنج، قوانین شطرنج را تغییر نمی‌دهد. مثلا ما مدل استاندارد ذرات را از قرن گذشته به عنوان مدلی صحیح، پذیرفته‌ایم و‌ همچنان طبق قوانین آن در حال بازی هستیم. ما در مورد فیزیک، هنوز در این فاز علم نرمال قرار داریم. از آنجایی که این قوانین کار خودش را به درستی انجام می‌دهد، ما نیازی نمی‌بینیم که دست به این قوانین ببریم. ما صرفا طبق این قوانین، علم را گسترش می‌دهیم. البته در این مورد کاملا و مانند مذاهب دگماتیک نیستیم، بلکه شبه دگماتیک هستیم. ممکن است چند سال بعد، نظریه‌‌ی ریسمان به عنوان یک علم انقلابی، این قوانین را براحتی دستخوش تغییر کند. اما تا آنموقع، همین‌ قوانین فعلی را به عنوان قوانین درست و قطعی می‌پذیریم.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *