اَبا اِباد

وظیفه والدین در مقابل کودکان

وظیفه‌ی والدین

در شرایطی که اکثر مدارس ایران شرایط مناسبی ندارند، محتوای آموزشی کتاب‌های درسی ایران متناسب با روح زمانه نیست، معلمان و مسئولان مدارس نه آموزش‌های مناسبی برای رفتار صحیح با کودکان دریافت کرده‌اند و نه احتمالا خودشان شرایط روحی مناسبی دارند، رها کردن کودکان در مقابل این سیستم آموزشی سر تا پا بیمار، فکر خوبی نیست. از طرف دیگر، این سیستم و احتمالا بسیاری از سیستم‌های آموزشی دیگر، ویژگی‌های طبیعی و مهم کودکان مانند روحیه‌ی کنجکاوی و پرسشگری و استعدادهای ذاتی و خلاقیت را از آن‌ها سلب می‌کند.

همینکه همه‌ی کودکان درون یک کلاس، آموزش یکسانی دریافت می‌کنند، نشان می‌دهد که تفاوت‌های آن‌ها چندان جدی گرفته نمی‌شود. درست مثل یک خط تولید که در کل سال، تمام محصولاتش ویژگی‌های یکسانی دارند، این سیستم آموزشی سخت و صلب نیز موفقیتش را در تولید آدم‌هایی که اطلاعات و جهان‌بینی یکسانی دارند، جستجو می‌کند.

حالا چاره چیست؟ آیا آدم می‌تواند بچه را به مدرسه نفرستد؟

آیا می‌تواند کودکش را بدون آموزش رها کند و اجازه دهد کودک خودبخود رشد کند و هیچ آموزشی نیز دریافت نکند؟

ممکن است کسانی باشند که به آموزش در خانه فکر کنند. آموزش در خانه فکر چندان بدی هم به نظر نمی‌رسد. هرکسی روی بچه‌ی خودش تمرکز کند و خودش مسئولیت تعلیم و تربیت فرزندش را بر عهده بگیرد.

اما این راه حل در دنیای امروز و با این حجم از مشغله‌ی والدین چقدر عملی‌ست؟

از طرف دیگر آیا خود آن والدین دانش و تجربه‌ی کافی دارند که با اطمینان دست به چنین کاری بزنند؟

همچنین این نگرانی وجود دارد که کودک نتواند ارتباط موثری با سایر کودکان و جامعه برقرار کند. اگرچه این راه‌حل ایده‌آل به نظر می‌رسد، اما تا چه حد انجام آن امکان پذیر است؟

ممکن است والدین کودک، شخصی را استخدام کنند که آموزش کودکشان را بر عهده بگیرد. اما مگر چند نفر از نظر مالی چنین امکانی را دارند؟

یک راه حل دیگر هم وجود دارد. اینکه کودک به مدرسه برود و از آموزش معمول و رایج در جامعه بهره‌مند شود، اما در کنار آن، افراد یا سازمان‌هایی باشند که از آن امکانات‌ و استعدادهای طبیعی کودکان مراقبت کنند. اینکه کودک بتواند خلاقیت خودش را حفظ کند، بازی‌های انجام دهد که بتواند خودش دست به شناخت و کشف جهان اطرافش بزند، بدون اینکه تنش و فشاری از بیرون احساس کند، بتواند یاد بگیرد، صحبت‌ کند و صحبت کند و تا می‌تواند سوال بپرسد و با دوستانش راجع به سوالاتش فکر کند. بتواند خودش یک ذره بین دستش بگیرد و موجودات ریزی که در جهان اطرافش حضور دارند را پیدا کند.

برایش تلسکوپی فراهم شود که بتواند بزرگترین اجسام را در جهان هستی و با چشمان خودش مشاهده کند. طی بازی‌هایی که می‌کند خودش استعداد و علاقه‌ی خودش را پیدا کند. و در نهایت، به جای صرف آموختن یافته های دیگران، خودش بیابد و فلسفه‌ی‌ زندگی‌اش را خودش آرام آرام بسازد. جامعه‌ای که کودکانش در چنین شرایطی رشد کنند، بی‌شک جامعه‌ای درخشان و پیشرو خواهد بود.

پی‌نوشت: من رویکرد دوستان در کرپه @k0rpeh را بسیار می‌پسندم. رویکرد فلسفه برای کودک در کرپه، شامل همه‌ی‌ موارد گفته شده می‌شود.

ویدئو : یک‌ لحظه تصور کنید این کودک بااستعداد و پرانرژی، قرار بود به جای دنبال کردن علاقه اش به موسیقی، با زور و فشار والدین و مدرسه و جامعه، دانشمند شود. در این حالت، یک عمر زجر می‌کشید، در حالیکه خودش نمی‌دانست چرا؟

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *