حقیقتا بررسی دقیق بعضی از کیسهای حقوقی خودش یک دورهی فلسفهی اخلاق محسوب میشود. وقتی که قضات به طور کاملا مستقل و بدون تاثیر پذیرفتن از سیستمهای سیاسی حاکم و تنها با توجه به قوانینی که براساس فلسفهای نوشته شده حکمی صادر کنند، این احکام مثالهای واقعی و عینی بحثهای فلسفی در حوزهی فلسفهی اخلاق است. انگار که دادگاهها آزمایشگاه فلسفهی اخلاق هستند.
در یکی از این کیسها در سال ۱۹۹۲، یک دختر سفیدپوست آمریکایی به نام چریل جی هاپوود، به خاطر پذیرفته نشدن در دانشکدهی حقوق دانشگاه تگزاس، یک شکایت فدرال در دادگاه منطقهی غربی تگزاس علیه این دانشگاه تنظیم میکند. علت شکایت نیز این است که چریل از بسیاری از کسانی که در این دانشکده پذیرفته شدهاند، شرایطی بهتری دارد و فکر میکند حقش ضایع شده است. اما کسانی که علیرغم داشتن نمرات پایینتری نسبت به چریل در این دانشکده پذیرفته شده اند، از اقلیتها به خصوص رنگین پوستان بوده اند و دانشگاه به نوعی برای این اقلیتها، سهمیه قائل شده است. مدتی بعد، سه پسر سفیدپوست نیز با شرایطی مشابه به این شکایت پیوستند و همگی احساس میکردند که چنین سهمیههایی، ضایع شدن حق آنهاست.
دانشگاه به نوعی یک تبعیض مثبت برای دانشآموزان گروههای اقلیت قائل شده بود. سوالات متعددی اینجا پیش میآید. اینکه باید بیعدالتیها و ظلمهایی که در گذشته در مورد اقلیتها بوده را اکنون با این امتیازات تحصیلی جبران نمود؟
یا اینکه چرا باید این دانشجویان که نقشی در بیعدالتیهای گذشته نداشتهاند، حالا به خاطر جبران آنها، تقاص پس بدهند؟ اینها که دست خودشان نبوده سفید پوست باشند، در حالیکه درس خواندن دست خودشان بوده است.
اگر دانشگاهی ماموریت خودش را افزایش تنوع قومیتی قرار دهد، آیا این ضایع کردن حق گروهی دیگر از دانشجویان نیست؟ اساسا چرا باید چیزی غیر از درس در پذیرش دانشگاه موثر باشد؟
اما از طرف دیگر، کسانی که جزو اقلیتها هستند نیز استدلالهایی برای خودشان دارند. یک فرد سیاهپوست هم میگوید که من چه گناهی کردهام که در دستههای فقیر جامعه قرار گرفتهام؟
من همینکه توانستهام در این محیط خطرناک downtown، به جای اینکه به یک تبهکار بدم شوم، برای ورود به این دانشگاه رقابت کنم، کلی زحمت کشیدهام. من هیچوقت آن امکاناتی که آن دختر سفیدپوست از آن برخوردار بوده را نداشتهام و من هم انتخابی در این زمینه نداشتهام. از طرف دیگر دانشگاه میگوید که هدف من توسعهی کل جامعه است و دوست دارم که دیدگاههای طبقات مختلف اجتماعی در اینجا حضور داشته باشند و من میخواهم به diversity احترام بگذارم. ما اگر در این مورد، نگاهی چون اخلاق ارسطویی داشته باشیم، باید چنین امتیازی را برای اقلیتها نپذیریم. چرا که در اخلاق ارسطویی، چیزی که اهمیت دارد، غایت است و غایت در اینجا، بهتر درس خواندن است.
پس مطابق نظر ارسطو، اویی که نمرهی بالاتری دارد، باید پذیرفته شود. از نگاه ارسطو عدالت این است که هرکسی به جایگاهی که برایش تعیین شده برسد. اما اگر مانند کانت فقط به شکل عمل نگاه کنیم یا مانند اخلاق فایدهگرا به دنبال تاثیر مثبت برای بیشترین تعداد افراد جامعه باشیم، ما بایستی عدالت را با اجرای تبعیض مثبت برقرار کنیم و برای اقلیتها امتیازاتی در نظر بگیریم. نظر شما چیست؟
پینوشت: در سال ۲۰۰۳، دادگاه عالی ایالات متحده، با این استدلال که قانون اساسی ایالات متحده، در نظر گرفتن امتیاز برای اقلیتها را به طور کلی منع نمیکند، این شکایات را رد کرد.
– اَبا اِباد