مدل اتمی رادرفورد یا مدل سیارهای، در توجیه خطوط طیف اتمی عناصر مختلف، چندان موفق نبود. این مدل اتمی، در موارد دیگر نیز عملکرد چنان موفقی نداشت.
به عنوان مثال، در این مدل اتمی الکترونها به دور هستهی اتم میچرخند. از پست قبل به خاطر داریم که جسمی که مسیر دایرهای را میپیماید، یک نیروی گریز از مرکز یا شتاب گریز از مرکز را حس میکند. پس زمانی که الکترون به دور هسته میچرخد، دارای شتاب گریز از مرکز است. ما از پستهای مربوط به الکترومغناطیس (قوانین الکترومغناطیس ماکسول) به خاطر داریم که یک ذرهی باردار دارای شتاب، امواج الکترومغناطیس ساطع میکند.
همچنین میدانیم که امواج الکترومغناطیس دارای انرژی هستند. پس رفته رفته با چرخش الکترون به دور هسته، الکترون بایستی با ساطع کردن امواج الکترومغناطیس، انرژی از دست بدهد.
بدین ترتیب دو اتفاق قابل پیشبینی است.
اول اینکه این الکترونها با از دست دادن انرژی به هسته نزدیک و نزدیک تر میشود و سرانجام درون هسته سقوط میکند. مشابه شخصی که آتشگردان را میچرخاند و رفته رفته سرعت چرخش آتشگردان را کاهش میدهد و سرانجام آتشگردان روی شخص سقوط میکند.
دوم اینکه این الکترونها با نزدیک شدن به هسته، با فرکانس بیشتری میچرخند. پس بایستی طیفی از امواج الکترومغناطیس مشاهده شود.
هر دو مورد منجر به تناقض میشود.
مورد اول نشان میدهد اتمها ناپایدار هستند در حالیکه چنین نیست و ما میبینیم که بسیاری از اتمها پایدار هستند.
مورد دوم نشان میدهد که بایستی امواج الکترومغناطیس ساطع شده از اتم به صورت طیف پیوسته باشد، در حالیکه در پستهای قبل دیدیم، این امواج به صورت خطوط گسسته هستند.