فاصلهی محل کار تا محل زندگی من حدود یک ساعت است که از این یک ساعت، حدود ۴۵ دقیقه در مترو سپری میشود. همواره از این زمان زیاد هدر رفته در این رفت و آمد، کلافه میشدم. زمانی که ساکن تهران بودم، فاصلهی یک ساعت تا محل کار امری عادی بود. گاهی اوقات نیز مجبور میشدم به کرج بروم، که در آن روزها، مقدار این زمان هدر رفته، تا یک و نیم الی دو ساعت میرسید.
البته مدتی که به نیشابور برگشتم، این مشکل تقریبا حل شده بود. فاصلهها کوتاه بود و زمان زیاد. این زمان همواره به چشم من یک زمان غیرقابل استفاده بود. چرا که حس میکردم نه آنقدر طولانی است که بتوان از آن استفاده کرد، نه آنقدر کوتاه که بتوان از آن چشم پوشی کرد.
اما مدتیست که به این زمان به عنوان یک کمیت کوانتیده (گسسته) نگاه میکنم (یعنی من فقط مضربهای صحیحی از این زمانها را در اختیار دارم ۴۵×۱ یا ۴۵×۲ یا ۴۵×۳ و…). پس تصمیم گرفتم از هر یک از این زمانهای ۴۵ دقیقهای استفاده کنم.
بایستی فعالیتهایی انجام دهم که انجام آنها، به کوانتومهای زمانی ۴۵ دقیقهای نیاز داشته باشد. فعلا تصمیم دارم کتابهای فیزیکی را مطالعه کنم که در حالت عادی به سراغ آنها نمیروم. چون این زمانها، حالت کوانتیده دارند، بایستی کتابی انتخاب میکردم که در هر ۴۵ دقیقه خواندن آن، یک موضوع بسته شود و موضوع بعدی آغاز شود و مطالب کتاب کوانتیده (گسسته) باشد. اگر مطالب این کتاب به شکل کمیتهای پیوسته باشد، من هر بار بایستی قسمتی از مطالب قبلی را مطالعه مینمودم تا دوباره سررشتهی مطلب را بیابم.
همچین این کتاب نباید آنقدر تخصصی باشد که به تمرکز بالا و اثبات و محاسبه نیاز داشته باشد و نه آنقدر عمومی که مطالب آن برایم کسلکننده باشد.
در نهایت با توجه به این شاخصها، کتابهای ریچارد فاینمن، فیزیکدان آمریکایی را انتخاب کردم.
برای من بسیار جالب و جذاب است که فاینمن، چطور به سادگی هرچه تمام تر، مطالب فیزیکی بسیار دشوار را به زبان ساده بیان میکند. به راستی که ریچارد فاینمن در عامه فهم کردن علم (Science Popularisation) بسیار موفق عمل کرده است.