یک روزی دو فیزیکدان آمریکایی اهل تگزاس، به نامهای دوین فارمر و نورمن پاکارد، تصمیم گرفتند که یک موسسهی علمی ایجاد کنند که هدفش روشنگری در زمینهی علم و دانش باشد. اما آنها برای تاسیس این موسسه نیاز به پول داشتند و تنها راهی هم که به ذهنشان رسید، استفاده از خود علم برای پول در آوردن بود. البته شوخی میکنم شاید راههای دیگری هم به ذهنشان رسیده بود، اما در هر صورت به این نتیجه رسیدند که از علمی که دارند باید در یک جایی استفاده کنند و خودشان این را نشان دهند که علمشان برای پول در آوردن هم خوب است. چون فیزیکدان بودند هم قوانین فیزیک را خوب میشناختند و هم قوانین احتمال را. فکر کردند و فکر کردند که کجا این سه تا با هم وجود دارد.
یعنی جاییکه قوانین فیزیک+قوانین احتمال+پول با یکدیگر حضور داشته باشند.
چون اهل تگزاس بودند، اولین جایی که به ذهنشان آمد، کازینو بود. توی کازینوها وسیلهای به نام چرخ رولت وجود دارد که هم به قوانین فیزیک احترام میگذارد و هم به قوانین احتمال و هم اینکه پول زیادی را در دل خودش دارد. برای تعیین عدد و رنگ برنده، یک متصدی چرخ را میچرخاند، سپس توپ کوچکی را در جهت مخالف بر مسیری مدور پیرامون چرخ به چرخش درمیآورد. توپ در نهایت میایستد و بر روی چرخ و داخل یکی از ۳۷ (رولت اروپایی) یا ۳۸ (رولت آمریکایی) خانهی رنگی و شمارهدار میافتد. آنوقت شرکت کننده براساس عدد و رنگی که روی آن شرط بسته بود، شرط را میبرد یا میبازد. اما در اکثر موارد، کازینو میبرد نه شرکت کننده. اگر برعکس آن درست میبود که اینقدر کازینو در سراسر جهان دایر نمیشد.
اما این دو فیزیکدان چه چیزی توی سرشان داشتند؟
برنامه از این قرار بود که یکی از این چرخها خریدند و خیلی دقیق نشستند و جنبههای تئوری و عملی این بازی را شناختند. از خودشان پرسیدند که چه چیزهایی بر حرکت این توپ تاثیر دارد. چیزهایی مثل سرعت اولیهی پرتاب توپ، مقاومت هوا، جهت پرتاب و چیزهایی از این دست را در محاسباتشان لحاظ کردند و به یک مدلی رسیدند که به ظاهر میتوانست رفتار توپ را خوب پیشبینی کند و با احتمال خوبی جواب درست را به آنها بگوید. اما هنوز یک اشکال وجود داشت. اینکه توی کازینو فرصت و امکان چنین محاسباتی وجود نداشت. حالا آنها تصمیم گرفتند که این مدل را به صورت یک برنامهی کامپیوتری برنامه نویسی کنند. اما امکان بردن کامپیوتر به کازینو هم وجود نداشت. پس یک کامپیوتر خیلی کوچک طراحی کردند که در حد سه کیلوبایت حافظه داشت. این ماشین اینقدر کوچک بود که زیر یک کفش مخصوص (تصویر بالا) تعبیه شده بود.
یکی از این دو نفر، دکمهای را در کفش خود فشار میداد تا موقعیت و سرعت توپ را پس از رها شدن توسط متصدی میز و شروع حرکت توپ به دور چرخ رولت اندازهگیری کند. سپس کامپیوتر از اطلاعات وارد شده برای محاسبه موقعیت احتمالی فرود توپ استفاده میکرد. سپس سیگنالی به نفر دوم ارسال میکرد که مثلا توپ فلان نقطه متوقف میشود. این کامپیوتر ابتدا خوب کار نمیکرد. اما بعد از اصلاحاتی که روی آن انجام دادند، پیشبینیهای خیلی خوبی انجام میداد. طوریکه حالا درصد موفقیت آنها ۲۰ درصد بیشتر از درصد موفقیت کازینو بود. آنها کم کم توانستند پول خیلی خوبی از کازینوها در بیاورند. اما بعد از مدتی، کازینوها به درصد بالای موفقیت آنها شک کردند و دیگر به آنها اجازهی ورود به کازینوها را نمیدادند و این کار جالبشان به خاطره تبدیل شد.
آنها بعدا یکی از اولین کمپانیهای پیشبینی بازار سهام را تاسیس کردند.
– ابا اباد