ذهن ما نسبت به اتفاقاتی که همواره به یک شکل رخ میدهد، عادت میکند.
این عادت کردن تا بدانجا پیش میرود که این اتفاقات برای ما به شکل اصولی خدشه ناپذیر در میآید و ما دیگر در مورد این اتفاقات سوال نمیکنیم. تنها در حالتی که این اتفاقات خلاف جریان طبیعی باشد، برای ما این سوال پیش میآید که چرا این اتفاق مانند همیشه رخ نداد؟
اینکه یک اتفاق همواره به یک شکل رخ میدهد نبایستی ما را از حالات دیگر آن اتفاق غافل کند.
مثلا اینکه ما به شکل طبیعی انتظار داریم که زمان همیشه رو به جلو حرکت کند نه رو به عقب. یا اینکه انتظار داریم طول یک متر در هر حالتی یک متر باشد. اما این موضوع با روحیهی پرسشگری یا Spirit of Questioning یک پژوهشگر در تضاد است. یک پژوهشگر بایستی در مورد اتفاقاتی که همواره به یک شکل رخ میدهند نیز سوال کند.
مثلا کامران وفا، استاد فیزیک دانشگاه هاروارد و از مهمترین چهرههای فیزیک نظری ایران، در خاطرات خود چنین میگوید که در کودکی همواره برایش این پرسش وجود داشته که چرا ماه روی زمین سقوط نمیکند و متعجب بوده که چرا دیگران از چنین موضوعی نگران نیستند؟
همچنین در داستان معروف درخت سیب نیوتن که نیوتن میپرسد چرا این سیب به سمت پایین سقوط میکند نه به سمت بالا؟
در فیلم زیبای بیخوابی (Insomnia 2002) آلپاچینو در نقش یک کارآگاه، برای بررسی یک پروندهی جنایی به شهر کوچکی در آلاسکا فرستاده میشود. با توجه به اینکه آلاسکا در نزدیکی قطب شمال واقع شده است، تقریبا شش ماه از سال شب و شش ماه از سال روز است.
تمام مدت این فیلم در شش ماهی است که در آلاسکا روز است.
در سکانسی از فیلم آلپاچینو از پلیس محلی میخواهد که برای بازجویی به یک مدرسه بروند. پلیس محلی به آلپاچینو این نکته را گوشزد میکند که الان ساعت ۱۰ و نیم شب است. آلپاچینو که از نیویورک به آنجا آمده، به طور طبیعی انتظار دارد که با توجه به روشنایی هوا، جایی وسط روز یا حتی ابتدای روز باشد.