بر خلاف تصویر رایج از اینشتین به عنوان یک نابغه که دائما در حال مطالعه و حل مسائل علمی بوده است، این دانشمند در واقع به شدت از نظر اجتماعی فعال بود.
او که یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین فیزیکدانان تمام اعصار به شمار میرود، به هیچ عنوان خود را محدود به فعالیتهای علمی و پژوهشی نمیکرد. مدتها پیش از بحثهایی که امروزه در جوامع علمی راجع به ضرورت یا عدم ضرورت ورود دانشمندان به عرصههای اجتماعی-فرهنگی وجود دارد، این فیزیکدان بزرگ از موقعیت و شهرت خود برای دفاع از عدالت اجتماعی به ویژه برای سیاهپوستان آمریکایی استفاده نمود. به عنوان شخصی که خود به نوعی قربانی موج یهودیستیزی زمان خود شده بود، به خوبی از آسیبهای ناشی از تبعیض و نژادپرستی آگاه بود. شاید به همین خاطر بود که تا پایان عمر، تلاش کرد تا از جایگاه خود برای مبارزه با این دست سوءرفتارها، استفاده کند.
در سال ۱۹۱۹، زمانی که تئوری نسبیت اینشتین به شکل تجربی مورد تایید قرار گرفت، آلبرت اینشتین به (شاید) نخستین دانشمند سلبریتی جهان بدل شد. ناگهان تصاویر او، بر صفحهی اول روزنامهها و جراید سراسر دنیا قرار گرفت. مجلات مختلف با تیترهای گوناگون دربارهی اینشتین، سعی در جذب بیشتر مخاطب داشتند و به نوعی توجه تمامی دنیا به سمت این دانشمند بزرگ معطوف شد. نظریهی نسبیت اینشتین به قدری تاثیرگذار بود که جیجیتامسون، کاشف الکترون دربارهی این نظریه چنین گفت:
” اگر نگوییم مهمترین، یکی از مهمترین خروجیهای فکر بشر است “.
به محض اینکه اینشتین در کانون توجه جهانیان قرار گرفت، شروع به صحبت از موضوعات اجتماعی نمود. در مصاحبهها مرتبا علیه نظامیگری در آلمان سخن میگفت. مصاحبهها و سخنرانیهای او در حمایت از سایر یهودیان، همواره خشم بسیاری از آلمانیهایی که گرایشهای ناسیونالیسم و ضدیهودی داشتند را برمیانگیخت. تا جایی که حتی فیلیپ لنارد برندهی جایزهی نوبل فیزیک، به همراه دیگر دانشمندان نازی، در پشت صحنه تلاش بسیاری کردند که جایزهی نوبلی به اینشتین تعلق نگیرد. او همچنین در آمریکا به مبارزه علیه تبعیض نژادی علیه رنگینپوستان پرداخت. با وجود تمامی انتقادهایی که علیه اینشتین صورت میگرفت، او هیچگاه مسئولیت اجتماعی خود را فراموش نکرد. فعالیتهای اجتماعی-سیاسی اینشتین به قدری بود که تا هنگام مرگش، در FBI حدود ۱۴۲۷ صفحه سند در مورد او جمعآوری کرده بودند که البته هیچگاه نتوانستند تخلفی از جانب او را اثبات کنند.