به طور خیلی اتفاقی، در پیشنهادات اینستاگرام، صفحهی نوجوانی را دیدم که با توجه به تصاویری که در صفحهاش منتشر کرده، گویا در یکی از روستاهای دور افتادهی کشور زندگی میکند. خیلی کنجکاو شدم که ببینم او چه صفحاتی را دنبال میکند. او صفحهی یکی دو تا خوانندهی معروف آمریکایی، صفحهی چند بازیگر کرهای، صفحهی یک رپر، صفحهی چند اینفلوئنسر و یک سری صفحات شخصی را دنبال کرده بود. با توجه به عکسهایش من حدس میزنم او متولد نیمهی دوم دههی هشتاد باشد. از نظر من او خیلی خوششانس بوده. اگر مثلا به جای سال ۸۶، یک دهه جلوتر در سال ۷۶ به دنیا آمده بود، در این سن و سال، او فقط میتوانست برنامههای شبکههای تلویزیون ایران یا شبکههای ماهوارهای را ببیند. اگر به جای سال ۸۶ در سال ۶۶ به دنیا آمده بود، اوضاع برایش بغرنجتر بود و باید در این سن و سال، برنامههای به شدت مذهبی و سرودهای اندوهناک و حزنانگیز را تماشا میکرد. نگاه او به جهان نیز تا حد زیادی از دریچهی همان برنامههای تلویزیونی ایجاد میشد.
حالا فرض کنیم این نوجوان واقعا در سال ۶۶ به دنیا آمده بود و ما اکنون در بیست سال قبل و در سال ۸۴ بودیم. آنوقت آن رسانهها دستشان باز بود تا هر دروغ و داستانی به مخاطبانشان قالب کنند. مثلا اگر برنامههای تلویزیونی یا ماهوارهای به او راجع به مردم یک منطقه یا یک کشور دیگر چیزهای بدی نشان میدادند، او فکر میکرد مردم آن کشور، همگی آدمهای بدی هستند. یا اگر خبر میدادند که فلان جا این اتفاق افتاده و آن چیز پیش آمده، باز هم او ناچار بود بپذیرد. چرا که راه خوبی برای بررسی صحت آن گفته ها نبود. او هر برنامهای را تماشا میکند، میبیند که همهی کارشناسان برنامههای مختلف همین نظر را دارند و به او چنین القا میشد که این نظر، کاملا درست است. افراد معروفی که او میشناخت نیز عمدتا محدود به همان کسانی بود که در آن برنامههای تلویزیونی حضور پیدا میکردند یا دربارهشان حرفی زده میشد. او آرزویش این بود که یک بار، عکسش در گوشهی یک مصاحبه تلویزیونی در خیابان ضبط شود. آنوقت آن برنامه و تکرار اول و تکرار دومش را میدید تا خودش را در گوشهی قاب تلویزیونی ببیند.
اما حالا او خوششانس بوده و در سال ۸۶ متولد شده است. او حالا در همان اینستاگرام، میتواند صفحات مردم تمام مناطق دنیا را ببیند. او میبیند که نوجوانان یک کشور دیگر در آنسوی کرهی زمین هم مثل او صلح و زندگی و شادی را دوست دارند و مردم هیچ کجای دنیا جنگ را دوست ندارند. او روزی در تلویزیون خبری میشنود که به آن شک دارد. فورا در گوگل جستجو میکند یا از چت جیپیتی میپرسد تا از صحت آن خبر اطمینان حاصل کند. او امروز فکر و اعتقاد خاصی پیدا کرده، اما فردا چندین صفحهی دارای محتوای فکری، علمی و فلسفی مناسب را پیدا میکند و میبیند که آن فکر و اعتقاد قبلیاش چقدر نادرست بوده است. او میفهمد که آدم چقدر راحت به بیراهه میرود و به یک فکر غلط، میچسبد. او افراد معروفی را از کل دنیا دنبال میکند و دربارهی تفکرات و زندگی آنها نیز فکر میکند. او دیگر نیازی در خودش احساس نمیکند که باید به تلویزیون برود. اگر بخواهد میتواند در همانجا، صفحهی خودش را توسعه دهد و بخوبی دیده شود.
این شبکههای اجتماعی، در کنار معایبی که داشته، این مزایای بزرگ را نیز با خود به همراه داشته است و حالا این به خود او بستگی دارد که آیا از آنها برای کشف حقیقت استفاده کند یا اینکه آنقدر سرگرم شود که حقیقت را در این شلوغی گم کند.
– ابا اباد