اَبا اِباد

تعداد دفعات ارجاع به برخی فیلسوفان در پارلمان انگلستان بین سال‌های ۱۸۰۳ تا ۲۰۰۵

نقش مخفی فلاسفه در سیاست

نظر فیلسوفان و‌ اقتصاددانان و اندیشمندان به چه دردی می‌خورد؟ سر آخر سیاستمدارانی که مرد عمل هستند پا به عرصه می‌گذارند و‌ ایده‌های خودشان را پیاده می‌کنند، حالا هرچقدر فیلسوفان و‌ اندیشمندان تئوری‌های مختلف بپردازند و مسائل مختلف را به شکلی تئوری بررسی کنند. اصلا این چیزهایی که تحت قالب گفتمان منتشر می‌شود، قرار است چه‌ تاثیری داشته باشد؟

حرف زدن‌ و نوشتن و نشر اندیشه‌ها چه کاربردی دارد وقتی که دنیا دست عده‌ی دیگری تحت عنوان سیاستمداران است؟ مخصوصا حالا که سیاستمداران پوپولیست همچون ترامپ در گوشه و کنار دنیا در حال قدرت گرفتن هستند، اینهمه اندیشه‌ورزی و تئوری‌پردازی اندیشمندان گذشته به چه دردی خورده است؟

اصلا فلسفه و خرد و فرهنگ‌سازی کیلویی چند، ما‌ باید‌ تمرکزمان را بگذاریم روی سیاست و وارد فعالیت‌های سیاسی شویم تا تاثیر بگذاریم. فلاسفه و اندیشمندان بیکار هستند که نظریه پردازی می‌کنند، چون در نهایت انسان‌های عملگرا همچون سیاستمداران هستند که واقعا کاری می‌کنند و فقط از طریق احزاب سیاسی و فعالیت‌های سیاسی‌ست که آدم می‌تواند واقعا کاری کند، نه از طریق سخنرانی و تئوری صرف. من این حرف‌ها را بارها و‌ بارها شنیده‌ام و در پاسخ به این انتقادات و ایرادات، همواره یک سوال را پرسیده‌ام، اینکه آن سیاستمداران اندیشه‌های خود را از کجا گرفته‌اند؟

آیا این سیاستمداران خودشان به این فکر و به این نتیجه رسیده‌اند که اقتصاد اینطور کار می‌کند؟

آیا خودشان دریافته‌اند که اجتماع به چنین چیزهایی نیاز دارد و به چیزهایی دیگر توجه ندارد؟

آیا اگر آن فیلسوفان و اندیشه‌های ارزشمند آنان نبود، انسان‌ها خودبخود به اهمیت‌ و ارزش دموکراسی پی می‌بردند؟

آیا اگر شخصی مانند مونتسکیو به مساله‌ی جدایی و تفکیک قوا نمی‌پرداخت، آن مردان عمل خودشان درمی‌یافتند که باید قوا را تفکیک کنند یا همچنان زمام همه‌ی امور در دست پادشاهان بود؟

اگر نظریات جان لاک در باب لیبرالیسم نبود، آیا آن سیاستمداران خودشان به این نتیجه می‌رسیدند که انسان‌ آزاد است و حقوقی دارد که باید محترم شمرده شود؟

آیا اگر کسانی این اندیشه‌ها را ترویج نمی‌کرد و این اندیشه‌ها از سطح نظریه به فرهنگ عمومی تبدیل نمی‌شد، هیج پادشاهی حقوق مردم را به آن‌ها باز می‌گرداند؟

فیلسوف و‌ اقتصاددان اهل انگلستان جان مینارد کینز جایی در کتاب خودش تحت عنوان “نظریه‌ی عمومی اشتغال، بهره و پول” به این موضوع می‌پردازد و این سوال را مطرح می‌کند که آیا تحقق ایده‌هایی که من در این کتاب مطرح می‌کنم، تنها یک امید و‌ رویاست؟

او سپس به این سوال چنین پاسخ می‌دهد که “ایده‌های اقتصاددانان و فیلسوفان سیاسی، چه زمانی که درست و چه زمانی که غلط باشد، قوی‌تر از آن چیزی است که معمولاً تصور می‌شود. در واقع جهان توسط عده‌ی کم دیگری اداره می‌گردد. مردان عملی که خود را کاملاً از هرگونه تأثیر فکری معاف می‌دانند، معمولاً بردگان (فکری) برخی از اقتصاددانان منقرض شده هستند. دیوانه‌های صاحب قدرت، ایده‌های خود را از یک نویسنده آکادمیک که چند سال پیش شنیده‌اند، دریافت کرده‌اند. دیر یا زود، این ایده ها هستند که منجر به خیر یا شر می‌شوند.”

بله سیاستمداران که نظرات خاصی را ارائه می‌نمایند، در واقع نظرات خود را از حرف‌های فیلسوفان و اندیشمندانی دریافت کرده‌اند که زمانی و جایی آن نظرات را مطرح کرده‌اند. از همین بابت تأثیر فلسفه و اندیشه و ایده‌ها بسیار قوی‌تر از فعالیت‌های سطحی سیاسی‌ست.

تصویر فوق : تعداد دفعات ارجاع به برخی فیلسوفان در پارلمان انگلستان بین سال‌های ۱۸۰۳ تا ۲۰۰۵

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *