رنج مرگ
لحظهایست
رنج زندگی
عمری
طوفان زندگی
در این بیکران سهمناک
نوزاد را هم
به وحشت میاندازد
و ما همچون مومی
در مشتهای سنگین زندگی
پیچ و تاب میخوریم
گاهی زندگی برای لحظهای
از این بازی دست میکشد
و ما سرخوش از این آرامی
لبخند میزنیم
زندگی خشمگین میشود
گویی زندگی
جایی در تاریخ بشر
با خود قول و قراری داشته
که به این موجود دوپا
امان ندهد
به جرم اینکه
او میفهمد
و این پاداش توست
که در جستجوی حقیقتی
و به یاد میآوری
گذشته را
و در انتظار نشستهای
آینده را
و چقدر دلیری
تویی که باز
پس از هر جنگی
برمیخیزی
و به سراغ زندگی میروی
و با این غریب سهمگین
دست به گریبان میشوی
تا سرانجام
لحظهای
گوشهای
کناری
زندگی تو را
گرم در آغوش گرفته
معنایش را
به تو نشان دهد
و آنگاه خود را
از تو بازستاند