اَبا اِباد

۲۴ مرداد سال ۰۳، تولدم در کنار عمارت شاه گلی

شهر تبریز

ما در فرهنگمان انگاره های خودساخته و نادرست زیادی داریم که احتمالا هیچ اساس و مبنایی محکمی هم نداشته باشد. شاید بهتر باشد هر از چند‌گاهی دوباره در این انگاره ها بازنگری کنیم و اگر آن‌ها را نادرست یافتیم، اولا خودمان از آن‌ها استفاده نکنیم و ثانیا به دیگران نیز راجع به نادرستی آن‌ها اطلاع دهیم. گاهی اوقات این انگاره ها راجع به مردم یک شهر و دیار است. کافی‌ست با ذهنی باز، سری به آن شهر بزنید و از نزدیک نادرستی بسیاری از آن‌ها را با چشم خودتان ببینید. البته خیلی مهم است که تحت تاثیر پیش داوری‌ها قرار نگیرید. در روانشناسی و علوم شناختی، از این پدیده تحت‌ عنوان اثر هاله‌ای یا Halo Effect یاد می‌شود. مطابق این اثر، افراد تمایل دارند که تحت تاثیر قضاوت‌های قبلی در مورد عملکرد یا شخصیت‌ها قرار بگیرند.

خب مشخصا این اثر موجب می‌شود که فرد با یک پیش‌داوری، دست به ارزیابی شرایط بزند. بسیاری از افراد، از بابت همین اثر، به دنبال اثبات انگار‌ه‌های اجتماعی که قبلا شنیده اند، هستند. اما ما به کمک تفکر انتقادی می‌توانیم این اثر هاله ای را خنثی کنیم و واقعیات را ببینیم و بسنجیم. مثلا من در سفر اخیرم به ایران، این شانس را داشتم که چند روزی به شهر زیبای تبریز سفر کنم. پیش از سفر به تبریز، چندین انگاره‌ی نادرست راجع به این شهر دیدنی با مردمان مهربانش، شنیده بودم. مثلا می‌گفتند در تبریز اگر فارسی صحبت‌ کنید، کسی جواب شما را نمی‌دهد. متاسفانه من هیچوقت فرصت نیافته ام که زبان تورکی را یاد بگیرم. اما حتی یک بار هم در تبریز به مشکل برنخوردم. اتفاقا با افراد زیادی نیز هم‌کلام شدم. حتی یک مرتبه نیز طی گفتگویی، فردی گفت که متاسفانه فارسی من خوب نیست و اگر امکان دارد، دوباره حرفتان را به تورکی تکرار کنید. من هم در پاسخ گفتم که من خیلی دوست داشتم تورکی بدانم، اما متاسفانه هیچوقت فرصتش پیش نیامده که یاد بگیرم، سپس به هر صورت با هم مشکل را حل کردیم و سپس آن آقای متشخص، چند کلمه‌ی تورکی هم به من یاد داد و بعد کلی به تلفظ‌ اشتباه من خندیدیم.

یکی‌ دیگر از انگاره‌های اشتباهی که در این رابطه وجود دارد اینکه می‌گفتند در تبریز همه به شما آدرس اشتباه می‌دهند. این مورد هم برای ما پیش نیامد. برعکس وقتی از شخصی آدرس یک‌ مکان دیدنی پرسیدم، علاوه بر آدرس آنجا، چندین جای دیدنی نزدیک به آنجا را نیز معرفی کرد و سفارش کرد که حتما آنجا هم برویم. بعضی‌ها می‌گفتند که تبریزی‌ها به همه نگاهی از بالا به پایین دارند. اتفاقا من این موضوع را هم ندیدم و برعکس، مردمانی بسیار خوش‌برخورد و خونگرم بودند.

وقتی با کیک تولدم در کنار شاه گلی عکس می‌گرفتم، هرکسی که رد شد تولدم را به فارسی و‌ تورکی تبریک‌ گفت. در همین مدت کوتاه، اینقدر خاطرات خوبی در ذهنم نقش بست که بعد از چند روز احساس می‌کردم اینجا شهر خودم است و به خودم قول دادم دوباره و سه باره و چند باره به این شهر زیبا برگردم، شاید کمی هم تورکی یاد بگیرم و بتوانم با مردمان این دیار ارتباط نزدیک‌تری برقرار کنم.

حقیقتا حضرت مولانا به درستی تبریز اینگونه را توصیف می‌کند، آنجا که می‌گوید:

” ساربانا بار بگشا ز اشتران

شهر تبریز است و کوی دلبران فرّ فردوسی‌ست این پالیز را

شعشعه‌ی قدسی‌ست این تبریز را هر زمانی نور روح انگیز جان

از فراز عرش بر تبریزیان ”

تصویر فوق: ۲۴ مرداد سال ۰۳، تولدم در کنار عمارت شاه گلی که تبدیل به یکی از خاطره انگیز‌ترین تولدهایم شد.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *