لودویگ ویتگنشتاین (Ludwig Wittgenstein) فیلسوف بزرگ اتریشی (و به تعبیری بزرگترین فیلسوف قرن بیستم)، در جوانی علاقهی بسیاری به علوم مهندسی داشت.
او از بابت این علاقه، در سال ۱۹۰۸ به منچستر رفت تا در رشتهی نوپای هوانوردی هوافضا به تحصیل بپردازد. هنگامی که درگیر یک پروژهی طراحی پروانهی جت بود، به شدت به حل مسائل ریاضیات محض علاقه پیدا کرد. او سپس با خواندن کتاب “اصول ریاضیات” اثر برتراند راسل و کتاب “مبانی علم حساب” اثر گوتلوب فرگه، به شدت به فلسفهی منطق و ریاضیات علاقهمند شد. ویتگنشتاین در سال ۱۹۱۱ به دانشگاه کمبریج رفت تا از نزدیک با راسل آشنا شود. از لحظهای که ویتگنشتاین با راسل ملاقات کرد، تمام توجه او از علوم مهندسی به منطق، معطوف شد. گویی او چیزی را دقیقا متناسب با نبوغ خود یافته بود. ویتگنشتاین از آن پس با چنان رغبتی روی منطق کار کرد که تنها پس از یک سال، راسل اعلام کرد که دیگر چیزی برای آموزش او باقی نمانده است. ویتگنشتاین سپس کمبریج را ترک کرد تا بر روی نظریات خود تمرکز کند. چرا که احساس میکرد محیط آکادمیک مانع او در پرداختن به نظریاتش میشود. بله او فیلسوفی بود که در قالبها و ساختارها نمیگنجید.
دو اثر مهم او یعنی “رسالهی منطقی-فلسفی” و “پژوهشهای فلسفی” سرآغاز بسیاری از مباحث جدید در فلسفهی ذهن و فلسفهی زبان بود.
از او به عنوان مهمترین و تاثیرگذارترین دانشجوی راسل یاد میشود. همهی اینها در حالی بود که خانوادهی ویتگنشتاین، بیش از علم و فلسفه، به موسیقی علاقه داشتند. مادر او لئوپولدین، در نوازندگی پیانو، در سطوح بالایی بود. برادرش پائول یک پیانیست بسیار مشهور بود و برادر دیگرش هانس، به عنوان یک اعجوبهی موسیقی قابل مقایسه با موتزارت، شناخته میشد. پدر آنها یک صنعتگر موفق و شناخته شده در صنعت آهن و فولاد اتریش بود و از همین بابت، همواره آرزو داشت که فرزندانش صنعتگری پیشه کنند. مسالهای که منجر به خودکشی دو برادر لودویگ، یعنی هانس و رادولف شد. خوشبختانه در مورد لودویگ ویتگنشتاین، خانواده و جامعه و عوامل دیگر، نتوانست مانع شکوفایی استعدادهای او شود و او با دنبال کردن #کار_دل (لینک نظریهی کار_دل از استادم دیداد Day daad ) خود به بزرگترین چهرهی فلسفی قرن بیستم بدل شد. اما چه بسیار استعدادهایی که به خاطر عوامل گوناگون از شکوفایی باز ماندند و جهان برای همیشه از تاثیر آنها، محروم گردید.