اَبا اِباد

تولد نخستین پلنگ سیاه در ایران

مشکل کلی کردن استقراء

فردی از یک ساختمان صد طبقه سقوط کرد، در طبقه‌ی هشتادم دید که هنوز زنده است، سپس در طبقه‌ی شصتم و سپس در طبقه‌ی چهلم و همچنین در بیستمین طبقه دید که هنوز اتفاقی برایش نیفتاده است و زنده است. به کمک استقراء (Induction) به این نتیجه رسید که اگر در طبقات قبلی تا به اینجا اتفاقی برایم نیفتاده است، پس می‌توانم نتیجه بگیرم که در ادامه نیز، سالم خواهم ماند.

اما استدلال استقرایی در اینجا جوابگو نبود و او به محض رسیدن به طبقه‌ی همکف، با زمین برخورد کرد و کشته شد. در این داستان خیالی، می‌توانید یکی از اشکالات مهم استدلال استقرایی را مشاهده کنید. داده‌های قبلی همواره نمی‌توانند به درستی و با اطمینان، داده‌های بعدی را پیش‌بینی کنند. پس ما نمی‌توانیم به راحتی از طریق استقراء، یک قانون کلی استخراج کنیم که بتواند همه‌ی موارد را با دقت پیش‌بینی کند.

مثال دیگر آن می‌تواند این باشد که فرض کنید شخصی در قرن پانزدهم و بدون هیچ امکانات ارتباطی زندگی می‌کند. این شخص به مطالعه راجع به حیوانات و به خصوص پلنگ علاقه دارد. او عمر خود را صرف این کرده که به کشورهای گوناگون برود و پلنگ‌ها را از نزدیک مشاهده کند و از هر پلنگ، یک نقاشی نیز بکشد. در نهایت در پایان عمرش یک کتاب راجع به پلنگ‌ها می‌نویسد و نقاشی‌هایی که از پلنگ‌ها در نقاط مختلف کشیده را نیز در کتاب می‌گنجاند. او با توجه به تجربه‌ی ارزنده‌ای که از یک عمر، تحقیق و مشاهده به دست آورده، در پایان کتابش ادعا می‌کند که من در تمام این سفرها پلنگ سیاهی ندیدم و بنابراین، پلنگ سیاه در کل جهان وجود ندارد و با توجه به سابقه‌ی پلنگ‌شناسی او، همه می‌پذیرند که او درست می‌گوید و پلنگ سیاه نداریم.

به هر حال از نظر فلسفه‌ی علم، این یک نظریه یا به تعبیر دیگر فرضیه است که ما هیچ پلنگ سیاهی نداریم. این شخص با کنار هم گذاشتن حقایقی که با مشاهدات بسیار به دست آورده و به کمک استقراء، یک نظریه به نام نظریه‌ی فقدان پلنگ سیاه، ارائه داده است. فردای آن روز این متخصص توسط پلنگی خورده می‌شود. چند روز بعد پلنگ‌ شناس دیگری که او نیز عمر خود را صرف مطالعه‌ بر روی پلنگ‌ها کرده و البته خوش شانس نیز بوده و پلنگی او را نخورده، در گوشه‌ای از جهان، یک پلنگ سیاه پیدا می‌کند.

به محض اینکه این پلنگ سیاه پیدا شود، نظریه‌ی قبلی ابطال می‌شود.

این یکی از اشکالات استقراء است که شما نمی‌توانید با مشاهده‌ی نمونه‌های هرچند‌ متعدد، براحتی یک حکم کلی بدهید. اما این سکه روی دیگری نیز دارد. اینکه شما هرچقدر بگردید و پلنگ سیاه پیدا نکنید، نظریه‌ی فقدان پلنگ سیاه، مستحکم‌تر می‌شود. چرا که هرچقدر شما مکان‌های بیشتری را بگردید و پلنگ سیاهی پیدا نکنید، احتمال پیدا کردن پلنگ سیاه کاهش می‌یابد. مشاهده‌ی هر پلنگ غیرسیاه، مهر تاییدی بر این نظریه خواهد بود.

تصویر بالا: تولد نخستین پلنگ سیاه در ایران در هفته‌های پایانی خرداد امسال، البته هنوز اسمی برایش انتخاب نشده است. شما چه اسمی را برای او پیشنهاد می‌کنید؟

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *