نمیدانم که آیا شما فیلم ترومن شو محصول سال ۱۹۹۸ و به کارگردانی پیتر ویر را دیده اید یا نه؟ البته در این نوشتار با خطر اسپویل شدن فیلم مواجه نیستید. چون این فیلم به غیر از پایان آن، چیزی برای اسپویل شدن ندارد. ما در این فیلم با فردی به نام ترومن مواجه هستیم که در یک دنیای کوچک زندانی شده است و از بدو تولد، زندگی او در تمام ساعات شبانه روز فیلمبرداری میشود و به صورت زنده به تمام مردم جهان نمایش داده میشود. تمام شخصیتهایی که ترومن هر روز با آنها سر و کار دارد، در واقع بخشی از یک فیلم کارگردانی شده هستند. یعنی همه در حال اجرای نمایشی هستند که ترومن باور کند که یک زندگی واقعی و آزادانه در یک دنیای واقعی دارد. اما همه به جز خود ترومن از این واقعیت خبر دارند که این یک نمایش است و اینجا هم یک زندان بزرگ است و نه همهی دنیا. همه با هم هماهنگ هستند تا ترومن را گول بزنند که این زندگی واقعیست. از دوست صمیمیاش گرفته تا همکارانش و همسرش و حتی مادر او، همگی بخشی از این آزمایش هستند و مجری این آزمایش هم، کارگردان آن است. خارج از این دنیایی که ترومن در آن زندگی میکند، انسانهایی در حال تماشای این فیلم مهیج هستند، یعنی فیلم زندگی ترومن را به طور زنده تماشا میکنند.
هرچند ژانر این فیلم کاملا علمی تخیلیست، اما انسان وقتی این فیلم را تماشا میکند، برای لحظاتی این موضوع ذهنش را مشغول میکند که آیا من هم درون یک نمایش هستم و تمام کسانی که اطراف خودم میبینم همگی بخشی از این نمایش هستند؟ آیا من نیز همچون ترومن تحت نظر یک کارگردان هستم که او این صحنهها را کارگردانی میکند تا فیلم خوبی از من و زندگیام ساخته شود؟ آیا این افرادی که من هر روز در اطراف خودم میبینم، اینها همگی با هم چیزی را میدانند که من یک نفر نمیدانم؟ آیا من هم درون زندانی بزرگ قرار دارم که روحم هم از آن خبر ندارد و تمام لحظات زندگیام فیلمبرداری میشود؟ آیا من راهی دارم که بفهمم اینها واقعیست و یا نمایشیست که برای فریب من ترتیب داده شده است؟ راستش راههای زیادی وجود دارد که ببینیم آیا اینها نمایش است یا نه؟
ما خیلی راحت میتوانیم متوجه بشویم که نه دیگران چیز خاصی نمیدانند و بخشی از پروژهی خاصی نیستند که در حال فریب ماست. اما اینکه آیا ما در یک زندان بزرگ هستیم یا نه، این خیلی واضح است که هستیم، فقط لازم است که کمی دقت کنیم. این زندان اصلا در و دیواری ندارد، اما ما درون آن زندگی میکنیم و اسمش زندان بافتارها و ساختارهای اجتماعیست. ما اکنون درون ساختارهای اجتماعی قرار داریم که خودمان نقشی در ایجاد آنها نداشتهایم، اما انگار ملزمیم که به آنها تن بدهیم. خیلی از چیزهایی که ما طبیعی قلمداد میکنیم، از این بابت طبیعی شده اند که ما آنها را بارها و بارها دیدهایم. اینکه اینطور لباس بپوشیم. اینکه اینطور کار کنیم و اینطور پول در بیاوریم و اینطور خرج کنیم. اینکه خانواده تشکیل دهیم. اینکه صاحب فرزند شویم. اینکه سفر کنیم. اینکه به دانشگاه برویم و هزاران مثال دیگر.
همهی اینها مثالهایی از چیزهاییست که طبیعی نیستند اما ما آنها را طبیعی میپنداریم. اما ما برای خودمان راه فراری از آنها نیز نمیبینیم. کسی که بتواند از این ساختارها و چارچوبها خارج شود، برای ما خیلی عجیب و حتی زننده است. پس میتوان ادعا کرد که ما نیز همچون ترومن در این زندان زندگی میکنیم. اما موضوع این است که کی شهامت این را پیدا میکنیم که در را باز کرده و از این ساختارهای سخت خارج شویم؟
– ابا اباد