آینده قطعیتی ندارد؟ بله ندارد. ما میتوانیم آینده را صد در صد پیش بینی کنیم؟ خیر نمیتوانیم. آیا چون ما از آینده خبر نداریم و قطعیتی وجود ندارد، نباید برنامه ریزی کنیم؟ خیر، ما باید برنامه ریزی کنیم
. بخش بزرگی از مشکلات ما در همهی سطوح، همین استدلال است. آینده قطعیتی ندارد و ما قادر نیستیم آینده را به طور صد درصد پیشبینی کنیم، پس به جای برنامه ریزی بهتر است که با سیستم ویژهی “از این ستون به آن ستون فرج است”، پیش برویم. حتی اگر بسیاری از ما این جملات را به زبان نیاوریم، اما در ته ذهنمان به این استدلال چنگ میاندازیم. یک سیاستمدار فکر میکند که چون آینده معلوم نیست، ما نمیتوانیم برنامه ریزی داشته باشیم، پس همینطوری پیش برویم. یک مدیر اجرایی میگوید چون آینده قابل پیش بینی نیست، ما باید همینکاری که اکنون به ذهنمان میرسد را بکنیم و خیلی به آینده فکر نکنیم. فردی در زندگی شخصیاش میگوید، خدا رو چه دیدی، شاید اگر این کار را بکنیم ناگهان معجزه شود و زندگیمان زیر و رو شود و اتفاقا بدون برنامه ریزی آن کار را میکند و خودش و اطرافیانش را به خاک سیاه مینشاند.
این قضیه مخصوصا برای ما ایرانیان که زندگیمان مرتبا بالا و پایین داشته، خیلی نمود دارد و ما تبدیل به آدمهایی شدهایم که اصلا نمیتوانیم برای فردای خودمان برنامه ریزی کنیم. اما ریشهی این بیبرنامگی در کنار اینکه شرایط به شدت متغیر زندگی ما بوده، عدم درک درست ما از قانون احتمال بوده است. احتمال یک اصل اساسی در طبیعت است. ما حتی با دانستن احتمال یک چیز، میتوانیم و باید برنامه ریزی را آغاز کنیم و لازم نیست برای برنامه ریزی منتظر قطعیت باشیم.
اجازه دهید این مساله را با یک مثال بررسی کنیم. فرض کنید که شما با توجه به توانایی خودتان میدانید که اگر در فلان مسابقه شرکت کنید، با احتمال ۶۰ درصد پیروز میشوید. آیا اینکه شما با احتمال ۶۰ درصد پیروز میشوید، مانع این میشود که شما در مسابقه شرکت کنید؟ آیا باید صبر کنید که روزی برسد که بدانید با احتمال ۱۰۰ درصد در مسابقه پیروز میشوید؟ فرض کنید در این مسابقه اگر شما ببرید، ده میلیون نصیبتان میشود و اگر ببازید، ده میلیون از جیبتان میرود. اگر آن کسی که مسئول مسابقه است این موضوع را بداند و بداند که شما با احتمال ۶۰ درصد میبرید، اجازه نمیدهد در این مسابقه شرکت کنید. چرا؟ چون او قانون احتمال را خیلی خوب میداند. شما دور اول شرکت میکنید. آیا احتمال ۶۰ درصد پیروزی یعنی اینکه شما ۶ میلیون میبرید و چهار میلیون میبازید؟ خیر. شما وقتی یک بار شرکت میکنید یا ده میلیون میبرید یا ده میلیون میبازید و عددی بین این دو وجود ندارد. فرض کنید روز اول باختید. حالا چون به احتمال باور دارید، ۹ دور دیگر هم در مسابقه شرکت میکنید. میدانید بعد از ده دور چه اتفاقی میافتد؟ بعد از ده دور، احتمالا شما ۶ دور برده اید و ۴ دور باخته اید. برآیند آن یعنی در مجموع شما ۲ به هیچ از حریف پیش افتاده اید و ۲۰ میلیون برده اید. البته ممکن است این احتمال خودش را در ده دور نشان ندهد. اما اگر این اتفاق در ده دور نیفتد، در صد دور میافتد. در صد دور، شما نزدیک به ۶۰ دور برده اید و نزدیک به ۴۰ دور باخته اید. این یعنی در مجموع ۲۰ دور بیشتر از حریفتان برده اید و ۲۰۰ میلیون نصیبتان شده است.
برنامه ریزیها نه با قطعیت، بلکه با همان احتمال صورت میگیرد. چون احتمال یک قانون است و دانستن احتمال یک پدیده به اندازهی دانستن آن پدیده باقطعیت، باارزش است.
– ابا اباد