اَبا اِباد

نقاشی معروف "آزادی بیان"

کلیشه‌ی متاسفانه در کشور ما

حقیقتا گوش من از شنیدن جملاتی که با این چهار کلمه “متاسفانه در کشور ما…” آغاز می‌شود پر است.

ما ایرانیان همگی مشکلات کشورمان را خیلی خوب می‌دانیم. حتی اگر از یک کودک ده یازده ساله بخواهید انشایی در رابطه با مشکلات کشور بنویسد، شاید بتواند یک دفتر چهل برگ را برایتان پر کند. در تاکسی و اتوبوس و مهمانی و هرکجا‌ که بروید نیز کسی را پیدا می‌کنید که شانه را بالا انداخته و با گفتن متاسفانه در کشور ما، یک سخنرانی پرطمطراق ارائه کند. آن هم در باب مشکلاتی که هرکسی با دیدن شرایط ایران بدان پی می‌برد، نه مشکلات عمیقی که نیاز به نگاه تیزبین دارد. در فضای مجازی هم تا دلتان بخواهد این جملات کلیشه‌ای به چشم می‌خورد. همگی‌مان این حرف‌ها را می‌دانیم و گفتن آن‌ها تنها تکرار مکررات است.

اما در مقابل بسیار به ندرت می‌بینید که کسی راه‌حلی اساسی برای این مشکلات ارائه دهد. این شبیه این است که شما به آنفلوآنزا مبتلا شوید و نزد پزشک بروید و پزشک تنها به بیان شرح حالتان برای خودتان اکتفا کند. بگوید متاسفانه در بدن شما ویروس آنفلوآنزا وجود دارد و شما سردرد دارید، سرفه می‌کنید، تب و لرز دارید، متاسفانه در بدن شما ضعف مشاهده می‌شود. متاسفانه در بدن شما مولکول مسکنی وجود ندارد که درد شما را تسکین دهد. متاسفانه در بدن شما دارویی نیز وجود ندارد که شما را درمان کند. اگر چنین شخصی را ببینید مطمئنا در نهایت خواهید گفت ای نادان من همه‌ی اینها را می‌دانم و در حال تجربه‌ی آن‌ها هستم.

بازگو کردن این علائم چه دردی را از من دوا می‌کند؟

شما در نهایت به سراغ پزشکی می‌روید که برای شما درمانی تجویز کند یا حداقل وجود مساله‌ای عمیق‌تر را در شما تشخیص دهد. آخر بازگو کردن مشکلاتی که همگی از آن‌ها خبر داریم چه دردی را دوا می‌کند؟

اگر انسان نمی‌داند ریشه‌ی مشکلات در چیست باید از فیلسوف و دانشمند و جامعه شناس و اقتصاد دان و تاریخدان و دیگرانی که در این امور تخصصی دارند و حداقل دوجین کتاب مربوط به این حوزه‌ها خوانده اند، بپرسد ریشه‌ی مشکلات در چیست؟ اگر ریشه‌ی مشکلات را فهمید، اما راه حلی برای آن سراغ نداشت، باز هم از اهل فن بپرسد یا خودش مطالعه کند و پاسخ سوالش را بیابد. اگر راه حل را پیدا کرد، خودش دست به کار شود و به دیگران نیز بگوید راه حل چیست تا آن‌ها نیز به خودشان بیایند و کاری کنند.

این سخنان کلیشه‌ای که متاسفانه در کشور ما فلان است و بهمان است، نه تنها اثر مثبتی ندارد، بلکه باعث می‌شود صدای آن‌هایی که اساس مشکلات را می‌شناسند و راه حلی نیز دارند، در این همهمه‌ها گم شده و به گوش کسی نرسد. باور‌ کنید مسائل مربوط به یک جامعه‌ی انسانی، اگر از فیزیک کوانتوم پیچیده‌تر نباشد، کمتر از آن هم نیست و فهم درست آن‌‌ها واقعا نیاز به تخصص دارد.

 

تصویر بالا: نقاشی معروف “آزادی بیان” اثر نورمن راکوِل.

توضیح تصویر: بعضی‌ها هم از آزادی بیان فقط لفظش را شنیده اند و بدون اینکه معنی آن را بدانند، با این الفاظ مثل تفنگ آب پاش رفتار کرده و به سمت همه آب‌پاشی می‌کنند. اینکه یک متفکر در مورد موضوعی از جامعه‌اش انتقاد کند، به معنای سلب آزادی بیان دیگران نیست، بلکه عین آزادی بیان است. اما اگر عده‌ای با قلدری و تهدید و تنفر، مانع این شوند‌ که آن متفکر حرفش را بزند، این مخالف آزادی بیان است.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *