ما به صورت ذاتی و به صورت طبیعی، اصلا دغدغهای از بابت حقیقت نداریم. یعنی اگر کسی ما را به یافتن حقیقت تشویق نکند و شوقی برای یافتن حقیقت نداشته باشیم، به صورت طبیعی خودمان چنین دغدغهای نداریم. مثلا ما به صورت طبیعی علاقهای نداریم که انسانهایی که نظرشان با نظرات ما متفاوت است اطراف ما را بگیرند. هرچقدر هم نشان دهیم که ما به شنیدن نظرات مخالف علاقه مندیم، باز هم ته دل همهی ما این گرایش به هم فکران و هم نظران وجود دارد. تنها معدود انسانهایی، آن هم با تمرین و ممارست در اندیشیدن و فلسفه ورزیدن، چنین ویژگیهایی را در خود پرورش میدهند که شاید حتی علاقه داشته باشند که اطرافشان را انسانهایی بگیرد که با نظراتشان مخالفند. اکثر انسانها، انسانهایی را دوست دارند که با آنها هم نظرند و نظراتشان موید نظرات آنهاست.
راستش را بخواهید، اینکه یک نفر تحمل شنیدن نظرات مخالف را نداشته باشد، یک امر کاملا طبیعیست. دقت داشته باشید که خوب نیست، اما طبیعیست. اگر کسی بخواهد که تحمل شنیدن نظرات مخالف را داشته باشد و از طرف دیگر، به شنیدن نظرات مخالف واقعا علاقه داشته باشد و از شنیدن نظرات مخالف، کینه نورزد، این یک توانایی و مهارتیست که به دست آوردنیست و انسان خودبخود آن را ندارد. حتی آزمایشات متعددی موید این موضوع است که ما از همان دوران طفولیت و حتی زمان نوزادی به افراد همنظر با خودمان علاقه داریم. یک نوزاده ۱۱ ماهه، هنوز آنچنان تحت تاثیر اجتماع قرار نگرفته است که بگوییم که این نوزاد، دیگران را دیده و این موضوع را آموخته است. نه این نوزاد، این ویژگی و این تمایل را درون خودش دارد که به سمت کسانی برود که با او هم نظرند، چون این ضامن بقای اوست.
شاید بگویید که نوزاد چه نظری میتواند داشته باشد؟ بالاخره این نوزاد هم یک تمایلاتی دارد. یک انسان بالغ به یک عقیده باور دارد و یا یک بینشی دارد. این نوزاد هم مثلا به رنگ خاصی یا طعم خاصی علاقه دارد. نوزادی در این سن و سال، حتما بعضی غذاها را از بعضی غذاهای دیگر بیشتر دوست دارد. پس او هم یک نظری دارد و معتقد است که این خوراکی خوشمزهترین خوراکیست.
در سال ۲۰۱۳، گروهی از محققان دانشگاه ییل آمریکا، آزمایشات جالبی را برای بررسی این موضوع طراحی کردند. در یکی از این آزمایشات که روی تعدادی نوزاد حدود ۱۱ ماهه صورت گرفت، دو خوراکی مورد علاقهی بچهها جلوی این نوزادان قرار میگرفت تا خوراکی مورد علاقهشان مشخص شود. آن وقت در مرحله بعد، دو عروسک وارد صحنه میشدند. یکی وقتی خوراکی مورد علاقهی نوزاد را میخورد، وانمود میکرد که خوشحال است و میگفت هممم من «اسم خوراکی» رو دوست دارم. عروسک دیگر هم وقتی همان خوراکی را میخورد، وانمود میکرد بدش آمده و میگفت اووع من «اسم خوراکی» رو دوست ندارم. سپس این دو عروسک را جلوی این نوزادان قرار میدادند تا یکی را انتخاب کنند.
عنوان مقاله
نتیجه بسیار جالب بود. بیشتر از ۸۰ درصد نوزادان، عروسکی را انتخاب میکردند که خوراکی مورد علاقهی نوزاد را دوست داشت. فکرش را بکنید، نوزادی که هنوز چیز زیادی از اجتماع یاد نگرفته، به صورت طبیعی، عروسکی را انتخاب میکند که نظرش با نظر او در مورد طعم خوراکی یکیست. پس او این رفتار را نیاموخته، بلکه به صورت طبیعی درون خودش دارد. حالا ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم وقتی این نوزاد رشد کرد و شد یک انسان بالغ، کارکرد مغز و روانش تغییر کرده باشد و نظرات مخالف را با آغوشی باز بپذیرد. نه جانم، این یک ویژگی آموختنیست. چرا که طبیعت ما چنین نیست.
– ابا اباد
