اَبا اِباد

روح

روح چیست؟

ما‌ از نظر علمی دلیلی برای وجود چیزی به اسم روح (soul) نداریم. ما حتی نشانه‌ای بر وجود امری فرای همین جسممان نیز نداریم. هرچیزی که هست اعم از افکار و احساسات و عواطف، به کمک مکانیزم‌ها و الگوریتم‌های حاکم بر مغزمان قابل توجیه است. دانشمندان علوم اعصاب (neuroscience) و علوم شناختی (cognitive sciences)، هر روزه پرده از مکانیزم‌های مختلف و پیچیده‌ی مغز ما برمی‌دارند و‌ از طریق آزمایشات، دقیقا مشخص می‌کنند که هر رفتاری که از ما سر می‌زند و هر حالتی که در ما پدید می‌آید، در کدام قسمت از مغز ما و با چه مکانیزمی اتفاق می‌افتد.

امروزه دانشمندان می‌توانند براحتی با استفاده از اسکن مغز انسان، رفتارها و تصمیمات انسان‌ها را حتی پیش از اینکه انسان خودش بداند تصمیمش چیست، پیش‌بینی کنند. در واقع به نظر می‌رسد، همه‌ی آن چیزی که ما از آن تحت عنوان روح یاد می‌کنیم، اعم از هویت، اراده، غم، شادی و…، همگی حاصل رفتار مجموعه‌ای از سلول‌های عصبی درون مغز و همین مولکول‌های آلی سازنده‌ی ما باشد. از نظر علم امروز، ذهن انسان، همان چیزی‌ست که مغز انسان انجام می‌دهد و لزومی ندارد که چیزی ماورایی به اسم روح آنجا درون ما باشد که بدن ما را کنترل کند.

آزمایشات زیادی هر روز این موضوع را بیشتر به ما نشان می‌دهد. مثلا یکی از این آزمایش‌ها توسط محققان انستیتو ماکس پلانک برای علوم شناختی و مغز انسان، در سال ۲۰۰۸ صورت گرفت و نتایج آن در مجله‌ی نیچر نوروساینس به چاپ رسید. در این آزمایش، دو کلید، زیر دست راست و چپ افراد شرکت کننده در آزمایش قرار داده شد و سپس به دفعات از افراد خواسته شد که یکی از دو کلید را به انتخاب خودشان فشار بدهند. این دانشمندان توانستند با مشاهده‌ی فعالیت مغز شرکت‌ کنندگان، به درستی پیش‌بینی کنند که فرد می‌خواهد کدام کلید را فشار دهد. آن‌ها حتی توانستند پیش از اینکه فرد از تصمیم خودش آگاه باشد نیز، این پیش‌بینی را انجام دهند. آن‌ها موفق شدند ده ثانیه پیش از اینکه فرد خودش بداند که کدام کلید را فشار خواهد داد، به درستی پیش‌بینی کنند که فرد چه تصمیمی خواهد گرفت.

در واقع مساله اصلی این است که ما اساسا چه نیازی به وجود روح غیرمادی داریم؟

اگر روح جایی‌ست که احساسات، عواطف، تفکرات، خاطرات، تصمیمات و همه‌ی استدلال‌های ما در درون آن صورت می‌گیرد، خب ما دیگر نیازی به روح نداریم. چون همه‌ی آن چیزی که گفته شد درون مغز ما اتفاق می‌افتد و اتفاقا جایگاه تک تک موارد مذکور نیز در مغزمان مشخص است. اصلا این فعالیت‌ها مختص مغز انسان است. مثلا حافظه را در نظر بگیرید. اگر روح یک امر غیرمادی و جدای از بدن انسان است و حافظه نیز چیزی درون روح انسان است، چطور وقتی یک ضربه‌ی محکم به سر یک‌ شخص می‌خورد، او حافظه‌اش را از دست می‌دهد؟

یا مثلا فردی که در اثر ابتلا به اوتیسم، از کودکی دارای اختلالات شناختی و عاطفی باشد، آیا روح او دارای اوتیسم است؟ مگر روح که یک چیز غیرمادی‌ست به بیماری مبتلا می‌شود؟

یا مثلا اگر به وسیله‌ی برخی داروهای شیمیایی، فرد دچار افسردگی شود، چطور می‌توان این افسردگی را به روح نسبت داد؟

حال اینکه ما دقیقا می‌دانیم که کاهش دوپامین و سروتونین در مغز به افسردگی منجر می‌شود. ما چه نیازی به وجود روح داریم؟

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *