بچهی خودم است هرجور بخواهم او را بزرگ میکنم. چاردیواری اختیاری، من داخل خانهی خودم قوانین خودم را دارم و هرجور بخواهم با فرزندانم رفتار میکنم. من دوست دارم دخترم زود ازدواج کند و زود هم بچهدار شود. من نمیخواهم بچهی من درس بخواند. آن دیگری فرزندش را به خاطر مشکلات روانی خودش به قتل میرساند و قانون او را مجازات نمیکند، چرا که او صاحب فرزندش است و چون خودش، بچه را به دنیا آورده، خودش هم میتواند او را از دنیا ببرد. وقتی از بدوی بودن قوانین صحبت میکنیم، دقیقا از همین موارد حرف میزنیم.
آیا در یک کشور مدرن که قوانین آن براساس عقل و تجربهی بشر نوشته شده، هیچ پدر و مادری میتواند چنین حرفهایی بزند و به آنها نیز عمل کند؟ اصلا و ابدا. اگر کسی چنین کاری هم بکند، قانون به شدیدترین شکل ممکن با او برخورد کرده و بچهاش را از او میگیرد. اما این تفاوت از کجا نشات میگیرد؟
تفاوت قوانین مترقی و قوانین واپسگرایانه راجع به حقوق والدین نسبت به فرزندان، اساسا در پاسخ به این سوال شکل میگیرد که
آیا والدین مالک فرزندانشان هستند یا خیر؟
در واقع اساس همهی آن دسته از قوانینی که به والدین یک نوع حق مالکیت نسبت به فرزند میدهد، دیدگاهیست که از آن تحت عنوان مالکیت گرایی یا Propertarianism یاد میشود. مطابق این دیدگاه، فرزندان به نوعی دارایی والدین هستند و این امر لازمهی تثبیت حقوق والدین و همچنین تثبیت تعهدات آنهاست. اگر والدین را مالک فرزندان بدانیم، آنوقت است که میتوانیم از آنها انتظار داشته باشیم که به فرزندان خود متعهد باشند و از آنها حمایت کنند. استدلال مالکیت گرایان این است که چون والدین فرزندان را تولید میکنند و به نوعی علت وجودی آنها هستند، پس مالک آنها نیز هستند.
همانطور که اگر هرکس هر چیز دیگری تولید کند، کسی در حق مالکیت او دست نمیبرد، والدین نیز این چیز (فرزند) را تولید کردهاند و کسی حق ندارد به این مالکیت دستدرازی کند. از طرفداران این ایده میتوان به فیلسوف یونان باستان، ارسطو اشاره کرد که معتقد بود، فرزند و برده متعلق به پدر هستند. اما اشکال درست از همینجا آغاز میشود. فرزند انسان، یک انسان است. هر انسانی، ذاتا و به صورت طبیعی آزاد است. یعنی آزادی جزو حقوق اولیه و طبیعی هر انسانیست که نه دادنیست و نه گرفتنی. دقیقا به همان علتی که برده داری امری غیراخلاقیست، به همان علت، مالکیت والدین بر فرزند نیز امری غیراخلاقیست.
فرزند یک کالا نیست که بگوییم این جزو دارایی والدین است. این درست است که والدین علت به وجود آمدن فرزندشان هستند، اما آنها دهندهی حق آزادی به کودک به عنوان یک انسان نیستند که بخواهند این حق را از او سلب کنند. هر کودکی از لحظهی به دنیا آمدن، مانند هر فرد آزاد دیگری، از این آزادی و حقوق مرتبط با آن برخوردار است. از طرف دیگر، انسان صرفا یک موجود بیولوژیکی نیست و تنها جنبهی بیولوژیکی نیست که او را میسازد. انسان یک موجود زندهی هوشمند اجتماعی است و علاوه بر جنبهی بیولوژیکی، یک جنبهی مهم اجتماعی دارد و اجتماع نیز نقش مهمی در ساخته شدن شخصیت او دارد.
بر همین اساس، والدین نمیتوانند ادعا کنند که چون ما مادهی ژنتیکی ساخته شدن او را فراهم کرده ایم، پس مالک او هستیم و هر غلطی دلمان بخواهد میکنیم.
پینوشت: در کشورهای مدرن، والدین نسبت به فرزندان تنها حق قیمومیت (guardianship) دارند، نه حق مالکیت (ownership). البته که محدودهی همین قیمومیت هم کاملا مشخص است.
– اَبا اِباد