چرا به فیلسوف نیاز داریم؟ البته اینجا منظور من کسیست که تفکر فلسفی دارد و فلسفه میورزد و دقت فلسفی به خرج میدهد، وگرنه که فلسفه دان زیاد است. یک فلسفه دان، تاریخ فلسفه میداند و صرفا میداند که آرای فلان فیلسوف چه بوده و چه نبوده است. اما فیلسوف برخلاف فلسفه دان، با یک نگاه فلسفی به جهان نگاه میکند. از همین بایت، فیلسوف میتواند به مشکلات و مسائل روز جامعهی خودش فکر کند و راه حلی برای آن ارائه دهد. اما فلسفه دان، وقتی با مسائل روز جامعهی خودش روبرو میشود، درست مانند کودکی که سعی دارد قطعهای از یک پازل را به زور در قسمتی نادرست از پازل بچپاند، این فلسفه دان نیز سعی میکند آرای کلی فلسفی را به زور به جامعهی خودش بچپاند. البته که هم آن آرای فلسفی را خراب میکند و هم جامعه را.
اما فیلسوف، با دقت به جوانب مساله نگاه میکند و بعد از شناخت دقیق مساله، دست به ارائهی راه حل میزند. پس تا به اینجا فرق فیلسوف و فلسفهدان را فهمیدیم. حالا برگردیم به همان سوال ابتدای بحث.
چرا ما به فیلسوف نیاز داریم؟
برای پاسخ به این سوال، پیشنهاد میکنم کتاب آیشمن در اورشلیم، نوشتهی هانا آرنت (تصویر) را بخوانید. یا اگر وقت کافی ندارید آن را تورقی کنید. هانا آرنت یک فیلسوف عرصهی فلسفهی سیاسی بود که دست بر قضا، امروز متوجه شدم که همین امروز ۴ دسامبر سالروز درگذشت او نیز هست. این کتاب راجع به دادگاههای یک افسر بلندمرتبهی حزب نازی به نام آدولف اتو آیشمن است. آیشمن در ادارهی اصلی امنیت رایش، مسئول ادارهی امور مربوط به یهودیان بوده است. او بعد از جنگ جهانی دوم، با یک هویت جعلی ابتدا به ایتالیا و سپس به آرژانتین گریخت. تا سال ۱۹۶۰، موفق شد به طور مخفیانه به زندگی ادامه دهد. اما در این سال، ماموران ادارهی امنیت اسرائیل یا همان موساد، او را شناسایی کردند و در عملیاتی او را از آرژانتین ربوده و برای محاکمه به اسرائیل بردند. دادگاههای محاکمهی آیشمن از دسامبر سال ۱۹۶۱ در اورشلیم آغاز شد. حالا او باید به عنوان کسی که در هلوکاست دخیل بود به دادگاه پاسخ میداد و از خودش دفاع میکرد. ببینید این دادگاه به صورت عمومی برگزار میشد و حتی برنامههای آن بعضا مستقیما پخش میشد.
حالا دیگر همه حرف میزدند. یکی او را جنایتکار مینامید، یکی دفاعیات او را درست میدانست. و یکی چیز دیگری. شما خودتان میتوانید حدس بزنید که چه حرفهایی زده میشد. اما حالا یک فیلسوف به نام هانا آرنت با آن نگاه فلسفیاش دارد ابعاد مساله را باز میکند. او ریشه های کارهای آیشمن را با دیدی روانشناسانه در خاطرات کودکی و جوانی آیشمن جستجو میکند. او احساسات و عواطف آیشمن را در نامههای او و گفتگوها و دفترچهی خاطراتش با دقت بررسی میکند. اینکه او چطور کارش به اینجا رسیده است. اینکه او که هیولا نبوده و اتفاقا آدم مهربانیست، چطور شده عامل جنایت. او جامعهی آلمان و فرهنگ آلمان را با آن نگاه جامعه شناسانه و فیلسوف مآبانهی خودش حلاجی میکند تا آیشمنهای مخفی درون تک تک مردم را نشان دهد. او به دفاعیات آیشمن در دادگاه دقت میکند.
او خود دادگاه و دادستان را هم به دقت زیر نظر دارد. اگر دادگاه آیشمن برای همگان، فرآیندی برای اثبات جرم و محاکمهی محکومیست که همه میدانند گناهکار است، برای هانا آرنت این یک آزمایشگاه است که در آن، او انسان و جامعه و ساختارهای اجتماعی و تاریخ را به دقت ارزیابی کند. او ما را از سطح به عمق میبرد و این دقیقا همان دلیلیست که ما به فیلسوف نیاز داریم.
– ابا اباد