من اگر روزی معلم شوم، اولین درسی که به دانش آموزان خواهم داد این است که با تلاش، هر کاری که بخواهند میتوانند به بهترین شکل انجام دهند، اما اگر بخواهند همه کاری بکنند، احتمالا هیچوقت به نتیجه نخواهند رسید.
خوشبختانه من این را خیلی زود آموختم که قرار نیست و نمیتوانم همهی کارها را خودم انجام دهم و بایستی تنها در چند حوزه تلاش کنم و عمیق شوم و در بخشهای دیگر، از کمک و راهنمایی دیگران بهرهمند شوم. مشخص است که اگر شخصی بخواهد در هر حوزهای ورود کند، به احتمال خیلی زیاد، در نهایت در هیچ حوزهای به نتیجهی جالب توجهی نخواهد رسید. من این موضوع را زمانی که دانشجوی دورهی لیسانس بودم یاد گرفتم. در یک پروژهی خاص، نیاز بود تا وقت زیادی روی انجام بخشهای مختلف آن بگذارم. از یک طرف به پیاده سازی یک الگوریتم شبکه عصبی نیاز داشتم و از طرف دیگر به طراحی یک مدار الکترونیکی. یادگیری کامل این دو حوزه، امری بود که در بازهی زمانی تحویل آن پروژه به دشواری میسر بود. از طرف دیگر، علاقهای نداشتم برای این دو حوزه زمان زیادی صرف کنم.
بنابراین تنها با مفاهیم پایهی این دو آشنا شدم و از خود پرسیدم من به چه چیزی نیاز دارم و به چه چیزی نیاز ندارم؟
سپس از بین دوستانم دو نفر را که هریک در آن بخش تخصص داشتند، پیدا کردم و از آنها کمک گرفتم و آن پروژه با کمک آنها، با نتایج عالی به پایان رسید. من در آنجا آموختم که کار تیمی تا چه اندازه میتواند نتیجه بخش باشد. اصلا اینکه انسان علیرغم مشکلات جامعه، به بودن در اجتماع تن میدهد همین است که از کمک و حمایت جامعه برخوردار شود. در دورههای فلسفهی کاربردی، دیداد همواره بر این نکته تاکید میکند که اجتماع شرّ لازم است. بدین معنی که علیرغم مشکلاتی که اجتماع با خود به همراه دارد، بودن در اجتماع مزایای بسیار بیشتری از نبودن در اجتماع و تنها بودن دارد. یووال نوح هراری نویسندهی شناخته شدهی اسرائیلی نیز در کتاب “انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر”، به این موضوع اشاره میکند که علت اصلی بقای ما و انقراض دیگر گونههای انسان، همین توانایی ما در تشکیل اجتماع است.
ویژگی مهمی که دیداد با آن انسان را تعریف میکند و میگوید: انسان موجود بیوپسیکوسوسیال (بیولوژیکی یا زیستی، پسیکولوژیکی یا روانی و سوسیولوژیکی یا اجتماعی) است.