مدتها قبل در یک جلسهی کاری با فردی در حال بحث روی یک موضوع کاری بودم. من کاملا مطمئن بودم که آن فرد در اشتباه است. چرا که قبلا تجربهی مواجهه با آن مساله را داشتم و نسبت به آن مساله تسلط کاملی داشتم. آن فرد که از قضا یکی از مدیران ارشد آن مجموعه بود، خیلی دست و پا میزد که به ما بقبولاند که اشتباه نمیکند. در سمت مقابل من دلایل خود را مطرح کردم و تقریبا همه قانع شدند که این فرد اشتباه میکند، جز خود این فرد که هیچ انعطافی در پذیرش اشتباهش نشان نمیداد. به هر صورت آن جلسه به پایان رسید و تصمیم درست هم گرفته شد، اما آن شخص هیچگاه به اشتباهش اذعان نکرد.
مدت زیادی از این قضیه گذشت و ما در جلسهای مربوط به پروژهای دیگر مجددا در کنار هم قرار گرفتیم. دوباره موضوع مشابهی پیش آمد، اما این بار دیدم که برخلاف انتظار ما، فرد دارد همان مواضع درست ما در آن جلسهی قبلی را تکرار میکند. یعنی او بدون اینکه به دیگران صراحتا اعلام کرده باشد که نظرش تغییر کرده، اشتباه خودش را پذیرفته بود و دیدگاه خودش را نیز اصلاح کرده بود. آنموقع بود که من یک درس بزرگ دیگر از زندگی آموختم. درس بزرگی که آموختم این بود که ما نباید در بحثها انتظار داشته باشیم طرف مقابل پرچم سفید را بالا برده و اعلام شکست کند و اذعان کند که اشتباه میکرده است. اصلا آدمها در حین بحث نظرشان عوض نمیشود یا حتی اگر عوض شود به ندرت آن را به روی خودشان میآورند. البته این کاملا طبیعیست، چرا که آدمی اساسا به دنبال بقاست نه به دنبال حقیقت و شکست در یک بحث همان حس به خطر افتادن بقا را به انسان القاء میکند.
اما در واقع “نظر آدمها در تنهاییشان تغییر میکند”. فرد با شما بحث میکند، جایی مطلبی را میخواند، برایش اتفاقی رخ میدهد، چیز جدیدی را تجربه میکند، در اخبار خبر وقوع یک حادثه را میشنود، آنوقت یک روز که پشت میز کارش نشسته یا در حال رانندگیست یا در آشپزخانه مشغول آشپزیست، ناگهان در تنهایی ذهن خودش و در گفتگوهای درونیاش، در ذهنش جرقهای میخورد و به خودش اعلام میکند که من در آن مورد اشتباه فکر میکردم و باید در دیدگاه خودم تجدید نظر کنم. بعد از آن شما فرد را با دیدگاه جدید خواهید دید. پس اگر شخصی در یک بحث تنها دغدغهی حقیقت دارد و نه دغدغهی پیروزی، شایسته نیست که طرف مقابل بحث را به گوشهی رینگ ببرد و بخواهد که فرد حتما شکست خود را در بحث اعلام کند. اگر هدف بازاثبات حقیقت باشد، همین که طرف مقابل استدلال ما را بشنود کافیست و ما باید پیمایش مابقی راه به سمت حقیقت را به خود فرد محول کنیم.
من خیلی از اوقات این مساله را به واکنشهای شیمیایی تشبیه میکنم. در یک واکنش شیمیایی شما تنها مواد واکنش دهنده را داخل ظرف واکنش میریزید. اینکه آن واکنش در چه زمانی رخ دهد، دیگر بستگی به تلاش شما ندارد. شما هرچقدر هم تلاش کنید، آن واکنش از قانون سینتیک خودش پیروی میکند. همین مساله راجع به بحث و جدل نیز وجود دارد. شما در یک بحث فقط مواد فکری لازم را به فرد مقابل میدهید. سپس باید اجازه دهید تا فرد مقابل در ذهن خودش مدتی با این مواد فکری کلنجار برود و خودش به حقیقت دست پیدا کند. هرگونه تلاش و فشاری به طرف مقابل بحث، ممکن است او را از پذیرش حقیقت بیشتر دور کند و سرعت این واکنش در ظرف ذهن او را کاهش دهد.
ما اگر در بحثی به دنبال اثبات و انتقال حقیقتی هستیم، دیگر نباید به دنبال ضربه فنی کردن طرف مقابل باشیم. و این درس بزرگی بود که من از رفتار آن مدیر ارشد یاد گرفتم.
– ابا اباد