قطعهی ادبی : در نکوهش خاموش
شعر میگویم نمیشنوی آواز میخوانم میگریزی به ستاره اشاره میکنم و تو به انگشتم مینگری فکر تو کوتاه است و صدایت بلند وه که از تو چه میخواهم تویی که چشمانت رقص ابرها را نمیبیند تویی که دستانت از لطافت آب هیچ نمیداند تویی که هیچ ایمان نمیآوری به معجزهی حبهای توت که جان میبخشد …