اَبا اِباد

قطعه های ادبی

In the middle of darkness

در میانه‌ی تاریکی

دیگر چایش را تلخ می‌نوشید نور خورشید چشمانش را می‌آزرد از آمدن باد به خود می‌پیچید گفتگو با آدمیان چون آتش روحش را می‌سوزاند دوستانش را در لابلای آلبوم‌ها از یاد برده بود نه از آمدن روز شوقی داشت نه از رفتنش آرامش دیگر آینه در نزد او بی‌اعتبار شده بود دیگر آسمانش ستاره‌ای نداشت …

در میانه‌ی تاریکی ادامه »

aba ebad

قطعه‌ی ادبی : در نکوهش خاموش

شعر می‌گویم نمی‌شنوی آواز می‌خوانم می‌گریزی به ستاره اشاره می‌کنم و تو به انگشتم می‌نگری فکر تو کوتاه است و صدایت بلند وه که از‌ تو چه می‌خواهم تویی که چشمانت رقص ابرها را نمی‌بیند تویی که دستانت از لطافت آب هیچ نمی‌داند تویی که هیچ ایمان نمی‌آوری به معجزه‌ی حبه‌ای توت که جان می‌بخشد …

قطعه‌ی ادبی : در نکوهش خاموش ادامه »

Wounds and lights

زخم‌ها و نورها

زخم‌هایم را دوست دارم این زخم‌ها هریک تاریخ است سرگذشت است ردپای انسانی‌ست این زخم‌ها هریک داستانی‌ست داستان شب‌های دراز که به دستان صبح کشته شدند دوست من این زخم‌ها یادگاری‌ست ماندگارترین یادگاری‌ها مثل یاد مادربزرگ‌ها این زخم‌ها خاطره‌ست سری‌ترین خاطرات آن‌ها که تنها برادر به خواهر می‌تواند گفتن این‌ زخم‌ها خود، زندگی‌ست زخم‌های من …

زخم‌ها و نورها ادامه »

Green, yellow, red triple

سه گانه‌ی سبز، زرد، سرخ

امروز هوا خوب است همچون روزهای قبل همچون ماه‌های پیش مانند سال های گذشته کمی آفتاب اندکی باد گهگداری تکه ابری آسمان را تیره می‌کند و باز باد آسمان را از چنگ ابرهای تیره رها می‌کند امسال زمین سبز است سبزتر از سبز سبزتر از قبل سبزتر از هرسال امسال خورشید سرخ است سرخ‌تر از …

سه گانه‌ی سبز، زرد، سرخ ادامه »

Sadegh Hedayat

در ستایش نویسندگان

مدتی قبل دوستی از من پرسید که چه چیزی تا به حال بیشتر از هرچیز دیگر، باعث شگفتی تو شده است؟ او با توجه به شناختی که از من داشت انتظار داشت که در پاسخ، مساله‌ای از فیزیک کوانتوم یا نظریه‌ای در اخترفیزیک یا موضوع علمی دیگری را مطرح کنم، اما پاسخ من این بود: …

در ستایش نویسندگان ادامه »

aba ebad

قطعه‌ی ادبی: شب و سراب

مرا به آن شب ببر من تاریکی را دوست دارم خنجرت را در قلبم فرو کن من مرگ را دوست دارم مرا به خود باز مگردان با تو بودن را دوست دارم من زمان را من مکان را من این تناقض را این سخت آسان را این زندگی را با تو‌ دوست دارم ساعت‌ها در …

قطعه‌ی ادبی: شب و سراب ادامه »

Memories poem

قطعه‌ی خاطرات

یک روز این خاطرات خفه ام خواهد کرد این سیاه و سفیدها این ابرهای روشن در آسمان تیره آن نگهبانی که آنجا پشت میله‌ها نشسته و از این مخروبه‌ محافظت می‌کند و آن آخرین تک چراغ که در این تاریکی شب و روز می‌درخشد و اتاقی را روشن می‌کند یک روز خفه‌ام می‌کند این حجم‌ …

قطعه‌ی خاطرات ادامه »

Painting by Bahman Mohassas

از قطعه‌های ادبی: ماهی کوچک آبی

دیشب باز به خوابم آمد آن ماهی کوچک آبی که با هیاهوی برکه اقیانوس را از یاد برده بود و مشتی سنگ ریزه برای او چون صدف می‌نمود و خواب خرچنگ‌ها چه اندوهبار برای او معنی آزادی بود و آب این برکه‌ی دور از یاد او برده بود پاکی اقیانوس را و صدای غمگین وزغ‌ها …

از قطعه‌های ادبی: ماهی کوچک آبی ادامه »

aba ebad

از قطعه‌های ادبی: چشم‌هایت

چشمان تو کتاب است چشمان تو شعر بیت اول را بگو تا دیوانی بسرایم از برای بادها پر از فال‌ها و رازها آنگاه که فالی بگیرم دیوانه‌ای خواهم شد که در باد می‌دود و بوسه درو می‌کند لطفا کمی نزدیک‌تر بیا تا بوی این اشعار بر تنم بنشیند و با هر پلک زدنت شعری نو …

از قطعه‌های ادبی: چشم‌هایت ادامه »

Literature and poems

قطعه‌ی ادبی: قالی خانه‌ی مادربزرگ

من اینک اما از برای تو می‌نویسم تو ای آشنای هزار ساله که با جادوی دستانت زمان را به دست گرفته‌ای و این من سی ساله گویی هزاران هزار سال است در پی تو آمده ام تا با تو خبر گویم از آمدن بهار از صدای جنبش مورچه‌گان از آن‌ صنوبران که آرام ایستاده‌اند از …

قطعه‌ی ادبی: قالی خانه‌ی مادربزرگ ادامه »