نیمهی پر این لیوان خیلی خیلی پر است. برعکس تفکراتی که میخواهد شبکههای اجتماعی را در عصر ارتباطات محکوم و محدود کند، رشد شبکههای اجتماعی، در کنار مشکلات و مسائلی که ایجاد کرده، مزایای بسیار بسیار زیادی با خودش به همراه داشته است. رشد شبکههای اجتماعی بسیاری از مفاهیم را دستخوش تغییر کرده است. محض مثال تا همین چند سال قبل، اندیشمندان مستقل به خصوص در جوامع با حکومتهای توتالیتر و تمامیت خواه، محکوم به انزوا بودند. چرا که تنها راه ارتباطی با جامعه، روزنامهها و جراید و مجلات و یا شبکههای رادیویی و تلویزیونی بود و هرکسی نیز نمیتوانست به این امکانات ارتباطی دسترسی پیدا کند. حتی اگر روزنامهای میخواست حرفهای یکی از این اندیشمندان مستقل را منتشر کند، باید صد بار حرفها را بالا پایین میکرد تا در موسسهاش را تخته نکنند.
راه یافتن به شبکههای تلویزیونی حتی در جوامع دموکراتیک نیز به غایت دشوار بود، چه رسد به جوامعی که کل رادیو و تلویزیون در سیطرهی گروه مستقر در قدرت بوده باشد. برای سانسور یک تفکر کافی بود همان تعداد راههای ارتباطی معدود، در مقابل نفوذ آن تفکر مسدود شود.
اما حالا چطور؟ هرکسی میتواند با داشتن یک آدرس ایمیل، یک اکانت در شبکههای اجتماعی بسازد و صدای خودش را به گوش دیگران برساند. فردی که از طریق شبکههای اجتماعی، صدایش به گوش میلیونها نفر میرسد، دیگر چه نیازی به آن روزنامه و مجله و شبکهی تلویزیونی دارد؟
الان دیگر خیلی از این اندیشمندان حتی اگر به شبکههای تلویزیونی هم دعوت شوند، دعوت را نمیپذیرند. چرا باید خودشان را محدود کنند که مثلا در این مورد حرف نزن و در آن موضوع چیزی نگو؟ خب در کانال خودش مینویسد و هرچیزی که دلش میخواهد و فکر میکند که درست است را مینویسد. میترسد او را دستگیر کنند؟ با یک اکانت ناشناس مینویسد.
یک خواننده برای پخش یک آهنگ چه نیازی به مجوز دارد؟ اینستاگرامش را باز میکند و آهنگی که به تازگی خوانده و ضبط کرده با بهترین کیفیت با طرفدارانش به اشتراک میگذارد. چه نیازی به مجوز دارد که در آهنگش و در ویدئوی او دست ببرند که در این مورد نخوان و فلان جور نپوش. در چنین شرایطی سانسور به شکل معمول آن معنای خودش را از دست میدهد. به خصوص با پیشرفت تکنولوژی و فراگیر شدن استفاده از اینترنت ماهوارهای، دیگر کسی نمیتواند جلوی جریان آزاد اطلاعات را بگیرد. اما در چنین وضعیتی، نوع جدیدی از سانسور سر بر میآورد که دیگر نه توسط حکومتها، بلکه بتوسط تودهی مردم اعمال میشود. وقتی هرکسی شروع به تولید محتوا کند، کم کم صدای آن متفکرین مستقل راستین در میان این همهمهها گم میشود و به گوش کسی نمیرسد.
الگوریتمهای شبکههای اجتماعی نیز اولویت را به محتوای سرگرم کننده میدهد نه محتوای آگاهی بخش. چرا که هدف یک کمپانی بزرگ با چند هزار کارمند، این است که هر روز بزرگتر شود و سود بیشتری کسب کند و برای کسب سود بیشتر، باید کاربران بیشتری جذب کند و برای جذب کاربران بیشتر، باید اولویت را به سرگرمی بدهد. این کمپانیهای صاحب شبکههای اجتماعی اساسا دغدغهای از بابت آگاهیبخشی ندارند و قاعدتا تلاشی هم برای آن صورت نمیدهند. البته نمیتوان از آنها انتظار خاصی هم داشت.
در این وضعیت، اگر میخواهیم صدای اندیشمندان و متفکرین در این دریای اطلاعات گم نشود و برای اینکه ما خودمان جزئی از این جریان سانسور نباشیم، باید حواسمان باشد که چه چیزی را لایک میکنیم و چه محتوایی را برای دیگران باز ارسال میکنیم.
– ابا اباد