ما نام رسانهمان یعنی «فراساختار» را از نظریات «استاد دِیداد» وام گرفته ایم و این کلمه در نظریات ایشان ناظر به مفهومی مهم و الهامبخش با عنوان «فراساختاریت» است؛ از اینرو یک مصاحبهی بسیار کوتاه با این استاد صاحبنام فلسفهی محض و کاربردی داشتهایم تا که وی این مفهوم خاص را – از میان نظریات پُرتعداد خود – کمی بیشتر برای ما و سایر علاقمندان توضیح داده و تبیین نمایند. پس، با هم میخوانیم:
تیم فراساختار: درود بر شما، استاد توانمند و گرانقدر؛ با اطلاعی که از برنامهی فشردهی شما داریم، وقت با ارزش شما را خیلی نگرفته و بدون هرگونه مقدمهای به طرح پرسشهای اصلی میپردازیم.
بهعنوان پرسش نخست بفرمایید که، «فراساختار» چیست و کجاست؟
استاد دِیداد: درود بیکران بر شما… من از یک مثال آغازیده و سپس پاسخ را به شکل تعمیم یافته ای ارائه خواهم داشت. برخورد آدمی با هر چیزی در سه سطح فروساختار، ساختار و فراساختار قابل بررسی است. مثلا برخورد ما با دانش فلسفه میتواند که در هر یک از سه سطح فوق دنبال شود. برخورد فروساختاری با فلسفه یعنی اینکه ما بخواهیم چند جلد کتاب فلسفی خریده و آنها را سر طاقچه و یا در قفسهی کتابخانهمان گذاشته و هر از گاهی نگاهی به صفحات این کتب انداخته، لغتی آموخته و در مواقعی آنها را استفاده کنیم. این قِسم برخورد با دانش فلسفه (محض مثال) یک برخورد فروساختاری است؛ یعنی برخوردی که ملاحظات حرفهای آن عرصه را نشناخته و به شکل غیر حرفه ای با آن عرصه برخورد میکند. اما برخورد ساختاری با فلسفه این است که بخواهیم این رشته را به شکل آکادمیک دنبال کرده و با گذراندن واحدهای دانشگاهی آن را به سرانجام برسانیم. اینکه اول لیسانسی گرفته و سپس فوق لیسانسی و نهایتا شاید دکترایی تا به موجبش یحتمل کاری در این زمینه دست و پا کرده و از حیث معیشت آن را دنبال کنیم. در این زمینه احتمالا مقالاتی کاملا تخصصی خواهیم نوشت و همکارانمان آنها را خواهند خواند که معمولا از حیث ساختاری بودن آنها نیز ارتباط ملموسی بین اقدامات ما و صحن و سرای جامعه برقرار نخواهد شد.
اما سطح بعدی سطح فراساختار است که در آن آدمی سوای قید و بندهای ساختار میتواند که جولان دهد. صد البته که رسیدن به سطح فراساختار (در این مثال خاص: فلسفه) میطلبد که آدمی با ملاحظات ساختار آشنا باشد اما قرار نیست که به شکل دایمی خود را مکلف به تبعیت از آنها بداند. یک فیلسوف فراساختاری به اندازهی یک آکادمیسین فلسفه به ساختارهای کار از حیث اصطلاحات، مفاهیم، متدها، نظریات و غیره اِشراف دارد اما خود را برده و مطیع آنها ندانسته و هر زمان که لازم بود پای خود را فراتر از این قید و بندها دراز کرده (و گذاشته) و سعی دارد که ساختارهای خود را در نظر و عمل بیآفریند.
تیم فراساختار: اکنون شاید مخاطبین بخواهند بدانند که راه نیل به فراساختار چیست؟
استاد دِیداد: فراساختار یک صحن و سرای معنوی (معنایی) در هر حوزهای است و آنچه که معنوی است فرموله نمیشود و نمیتوان که مِتریکی برای آن دست و پا کرد. دوباره از یک مثال آغازیده تا به صورت بندی موضوع بپردازم. خلق، خلاقیت؛ آفرینش و آفرینندگی کُلا مقولاتی فراساختاری هستند جوریکه بهطور کلی میتوان فراساختاریت را ابداعی معنایی (معنوی) دانست؛ بهطور خیلی خلاصه «فراساختاریت» یعنی «آفرینش معنایی در فراسوی ساختارها». محض مثال اگر ما تمامی اساتید ادبیات بهنام یک دانشگاه خوب (مثل دانشگاه تهران) را جمع کرده و در مرکزی دور هم جمع کنیم و سپس با آنها وعده کنیم که ما ظرف یک سال تمامی حوایج مادی و اقتصادی شما را رفع و رجوع کرده و بهشکل ماهیانه حقوق بسیار خوبی نیز برای شما سر وقت واریز خواهیم داشت اما در عوض در پایان این یک سال از شما میخواهیم که همگی به اتفاق هم یک شاهکار ادبی همچون دیوان حافظ را آفریده و به ما تحویل دهید، بیشک چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد داد زیرا که «خلق» یک مسئلهی ساختاری نیست. نمیتوان خلق را فرموله کرد. نمیتوان اسبابی فراهم آورد که خلق به شکل گلخانهای رقم بخورد. خلق مسئله و امری کاملا خودروست و در Greenhouse تحقق نمییابد. خلق وحشی است و رام ساختار نشده و افسار نمیپذیرد. خلق یک رویدادگی و بهتر است بگویم که یک حادثهی پدیدارشونده در فراساختار است. هیچ رقمه نمیتوان که خلق را ضابطهمند نمود. برای آنکه دیوانی همچون دیوان حافظ زاده شود، چیزهایی میبایست دست به دست هم دهند که لزوما ربطی به ادبیات ندارند: یک شکست عشقی، یک رویداد تلخ در عنفوان جوانی؛ یک خُسران مالی در میانسالی، شاید یک خیانت؛ یک تبعیض، یک علاقمندی بسیار ویژه به چیزی خاص بی هرگونه ربط مشخصی به ادبیات؛
یک وسواس فکری، یک نوع خاصی از شهوت یا گرایش جنسی و رمانتیک؛ یک برتری فیزیکی، حتی یک اختلال روانی؛ و یا خیلی چیزهای دیگر. این چیزهای ظاهرا بی ربط هستند که راه نیل به فراساختاریت را فرش میکنند.
تیم فراساختار: و چیزی که اکنون موضوعیت مییابد این است که چگونه میتوان در فراساختار ماند؟
استاد دِیداد: راز ماندن در فراساختار «خلق مستمر» است. اینکه بخواهیم همواره از «هیچ» چیزی بیآفرینیم. اینکه جهان درون و برون را مورد مداقهی دایمی قرار داده و فارغ از چارچوبها و ساختارها به چیزها نظر کنیم. اینکه مسخِ ساختارها نشویم. اینکه بخواهیم چیزهای ظاهرا نامرتبط را به هم ربط داده و از دل آنها چیزهای جدیدی بیرون بکشیم. اینکه دغدغهمند باشیم و این دغدغهها را در جراحتهایی بیابیم که «بودن-در-جهان» بر ما وارد آورده است. اینکه بتوانیم به منظرهای مختلف در باب یک موضوع واحد مجهز باشیم. اینکه جامع الاطراف (Polymath) بوده و در چند رشته متخصص باشیم تا بتوانیم که بین چیزها پُل بزنیم و چیزهایی را که قبلا کسی ندیده و بالتبع نامی نیز برایشان انتخاب نکرده است، ما ضمن دیدن درستشان؛ برایشان نامی برگزینیم. در این مقام خواهم گفت که ورود به فراساختار تضمینی برای ماندن دایمی در آن نیست. فراساختار دقیقا تلفیق بینظمی و تعادل است. این شاید تنها فرمولاسیونی است که بتوان برای فراساختار در نظر آورد:
فراساختار = بینظمی + تعادل.
کلیت جهان فیزیکی نیز همین است. گویا کل جهان در نوعی فراساختاریت تداوم مییابد و این ذهن بقاجوی آدمی است که در جهت کُپی کردن این جریان مایل است که آن را ساختاری کند. بیشک فراساختار به مجرد دسترس پذیر شدن «ساختار» خواهد شد و از همین حیث است که من میگویم فراساختار به محض به وجود آمدن ساختار میشود و حالا دوباره و دوباره میبایست که برای پا گذاشتن در آن تلاش کرد. مثل کفههای یک ترازوی شاهیندار که بهموجب متعادل شدن دوباره نامتعادل میشوند و تعادلشان بهمجرد حاصل شدن، از بین میرود؛ فراساختار نیز به محض تحقق یافتن گم میشود و حالا دوباره دستی لازم است که از آستین بیرون آمده و این گوهر نایاب را از عمق بیرون کشد. فراساختار که تناظری بنیادین با معنا دارد، همچون مرواریدی در عمقِ بحرِ معنا منزل دارد و فقط آنانی که شنای عمیق بلدند، دستشان بدآن میرسد؛ هرچند دوباره برای نفس کشیدن لازم باشد که به سطح (یعنی ساختار) بازگردند.
تیم فراساختار: بسیار جالب فرمودید و احتمالا دیگر مخاطبان با کلیت مفهوم فراساختاریت آشنا شده باشند اما بهعنوان آخرین پرسش اینکه میخواهیم بدانیم که آیا فراساختار صرفا محدود به حوزههای خاصی است؟
استاد دِیداد: در پاسخ به این پرسش مهم خواهم گفت که خیر! فراساختار محدود به هیچ حوزهی خاصی نبوده و و هر حوزهای فراساختار خود را دارد. هر حوزهای از نظر و عمل مشتمل بر فلسفه، علم، هنر، ایدئولوژی، رهبری، مدیریت و غیره در سطح فراساختار قابل تعقیب است. هر حوزهای را میتوان در فراساختار شناخت و بدآن بهشکل فراساختاری پرداخت. از سادهترین کارهای عملی گرفته تا پیچیدهترین کارهای نظری همه به صورت فراساختاری قابل تحقق هستند. من برای بیان این مسئله از عبارت «کارِ دِل» بهره میگیرم. کار دل در نظریهی من فرمول سادهای دارد و این فرمول همانا تلفیق استعداد، علاقه و دغدغه است. پرداختن به هر کاری در فراساختار آن را تبدیل به کار دل می کند و پرداختن به کار دل یعنی بودن در فراساختار. استعداد و علاقه روی هم رفته بخش ساختاری ماجرا را برمیسازند اما افزودن دغدغه به این ترکیب آن را به سطح فراساختار تعالی میبخشد جوریکه میتوان دغدغه را هشتاد درصد کار دل دانست. دغدغههای ما ساختاری به وجود نمیآیند. آنها ریشه در آن صحن و سرایی دارند که اساس تمامی تجربههای زیستی ما با هم هستند و این چوب جادوی دغدغه است که آدمی را از ساختار فراتر میبرد. فراساختار که میتوان آن را هم ارز کار دل دانست، روحی است که تار و پود آن را دغدغهها تشکیل میدهند و داشتن دغدغه در هر حوزهای کافی است تا آن حوزه را برای ما فراساختاری کند. البته منظور از دغدغه شاید آن چیزی نباشد که عموم مردم از آن استنباط میکنند؛ بلکه دغدغه آن زخم و جراحتی است که ما را برای انجام کاری بزرگ و تاثیری عمیق برمیانگیزاند. صرفا با وجود این دغدغه است که تاثیرات بزرگ رقم میخورند. تاثیرات بزرگ همه فراساختاری اند و هیچ ساختاری به تاثیر بزرگ نمیرسد و هیچ کاری جز کار دل حوزهی تاثیرات بزرگ نیست. ساختار در بهترین حالت اثرگذار است اما برای حرکت از effect به impact لازم است که دغدغههای ما نردبانی بسازند برای اینکه دست ما از ساختارها بالاتر رفته و به جاهایی برسد که سرانگشتان ساختار همواره از آنها کوتاه میماند. میخواهم بگویم که فقط «کار دل» کار است و مابقی بیگاری است.
در نهایت اینکه هرگاه حوزهای تحت الهامات فراساختار تحول یافت، آنگاه ساختارگرایان خواهند آمد و آن را فرموله خواهند کرد و سپس دوباره «فراساختاریت» راه نجات ما از ساختارهای کهنه در هر حوزهای خواهد شد.
تیم فراساختار: با تشکر بیپایان از وقت شما.
استاد دِیداد: سپاسمندم.
تابستان ۲۰۲۳
نوشتارها
ویدئوها
سری برنامهی فراساختار، قسمت ششم
سری برنامهی فراساختار، قسمت ششم در ششمین قسمت از سری برنامهٔ فراساختار، میزبان علی درّی، مدیر کارخانهٔ اعتماد اپتیک و فیلسوف عرصهٔ مدیریت بودم. علی
سری برنامهی فراساختار، قسمت پنجم
سری برنامهی فراساختار، قسمت پنجم در پنجمین قسمت از سری برنامهی “فراساختار”، میزبان سپهر معتقد، معمار و فیلسوف عرصهی معماری بودم. سپهر معتقد در کنار
میتینگ علمی با امین صدری، دانشمند حوزهی دیتاساینس
میتینگ علمی با امین صدری، دانشمند حوزهی دیتاساینس دیتاساینس، عبارتی که هر روز بیشتر و بیشتر آن را میشنویم. از یک سرویس تاکسی اینترنتی گرفته
مصاحبه با پروفسور ژوسلین بل برنل در جولای ۲۰۲۲
مصاحبه با پروفسور ژوسلین بل برنل در جولای ۲۰۲۲ ژوسلین بل برنل یا Dame Jocelyn Bell Burnell، متولد سال ۱۹۴۳ در ایرلند شمالی، یک اخترشناس