اَبا اِباد

نقاشی مرگ سقراط اثر ژاک لوئی داوید

قتل اندیشمندان

متاسفانه یک بلایی مدتی‌ست گریبانگیر ما مردم ایران شده است که نمی‌دانم چطور می‌توانیم از آن نجات پیدا کنیم و آن اینکه، به خاطر غم و خشمی که از شرایط حال حاضر کشورمان داریم، بدون هیچ مبنایی و بسیار عجولانه، به اندیشمندان خودمان برچسب‌های ناروا می‌زنیم، به آن‌ها حمله می‌کنیم و دست آخر بدون شنیدن حرف‌هایشان، آن‌ها را تخطئه می‌کنیم. این موضوع می‌تواند در درازمدت برایمان بسیار سنگین تمام شود. بعد از مدتی ما دیگر نباید جز تعدادی حقه‌باز که نظرشان را مرتبا با نظر اجتماع تغییر می‌دهند، هیچ اندیشمند آزاداندیشی که اندیشه‌ای متفاوت با غالب اجتماع دارد، داشته باشیم.

ما رفته رفته اندیشمندان اصیل خودمان را می‌کشیم و بعد ما می‌مانیم و عده‌ای که هیچ ایده‌ و نظری از خودشان ندارند و تنها چشمشان به دهان اجتماعی‌ست که هر نظر متفاوتی را به قتل می‌رساند. آنوقت باید تعدادی بت جعلی مانند همین‌هایی که امروزه اسمشان در دهان مردم می‌چرخد را عَلم کنیم که نشان دهیم ما نیز اندیشمندانی داریم.

مدتی قبل در میانه‌ی گفتگو به موضوعی که محمود دولت آبادی این نویسنده‌ی بزرگ ایرانی، در یک‌ سخنرانی به آن پرداخته بود، اشاره نمودم. طرف مقابل بحث به سرعت گفت او که فلان جا و با فلانی و فلانی عکس گرفته، اصلا آدم معتبری نیست. من حاضرم شرط ببندم که این شخص تا به حال یک صفحه از رمان‌های دولت آبادی را ورق نزده یا یک سخنرانی از او را نشنیده و صرفا از این طرف و آن طرف و از دیگران، حرف‌هایی علیه این انسان متفکر شنیده و دارد تکرار می‌کند. خب این چیز جدیدی نیست.

شما می‌بینید از دهه ها قبل تا به اکنون، هنوز عده‌‌ی زیادی بدون داشتن هیچگونه شناختی از صادق هدایت، برچسب پوچ انگاری و ناامیدی را به او زده و می‌زنند و به این شکل، یک جو منفی علیه صادق هدایت ایجاد می‌کنند که کسی کتاب‌های او را نخواند. حال اینکه بسیاری از تفکرات مترقی که امروز بر ذهن انسان ایرانی حاکم شده است، اتفاقا حاصل کارهای صادق هدایت و همفکران او بوده است. اما این مساله، در چند سال اخیر شکل افراطی به خودش گرفته است.

مثلا در بحثی دیگر به اشعار هوشنگ ابتهاج اشاره کردم و شخص مقابل سریعا برچسبی به او زد که او در گذشته در فلان حزب بوده است. من باز هم مطمئنم که آن شخص نیز تا به حال دو تا از اشعار سایه را از نظر نگذرانده است و صرفا یک حرف‌هایی را جایی شنیده و بلغور می‌کند. متاسفانه همانطور که گفته شد، با این رویکرد، ما در حال قربانی کردن بسیاری از نویسندگان و متفکرین مستقل خودمان هستیم. شما می‌بینید که در هر مقطعی، نوبت یکی‌ دیگر می‌رسد که با این سطحی‌نگری‌ها و بی‌انصافی‌ها، به قربانگاه برده می‌شوند.

دیروز صادق هدایت ها و بهمن محصص‌ها، امروز شاملو و ابتهاج و دولت آبادی و گلستان و دیگران. بله ما در نقد آزادیم که نظرات و کارهای هرکسی را نقد کنیم و کسی قرار نیست از نقد مصونیت داشته باشد. اما این چیزی که من امروز در جامعه‌ی ایران به کرات می‌بینم اسمش نقد نیست. اگر شاملو جایی حرفی زده، باید همان حرفش را نقد کرد. نه اینکه سریعا برچسبی به او بزنیم که مثلا او هم با اینها بوده و بعد دیگر حرف‌های شاملو‌ را نشنویم. مخلص کلام اینکه ما نباید با دستان خودمان اندیشمندانمان را بکشیم.

تصویر فوق: نقاشی مرگ سقراط اثر ژاک لوئی داوید. در این واقعه، سقراط به اتهام فساد جوانان آتن و معرفی خدایان عجیب و غریب، محکوم به مرگ با نوشیدن شوکران سمی شد.

– اَبا اِباد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *