کشتی میگنونت (Mignonette) در تاریخ نوزدهم ماه مه سال ۱۸۸۴، ساوتهمپتون انگلستان را به قصد سیدنی استرالیا ترک کرد. این کشتی چهار نفر خدمه به نامهای تام دودلی (ناخدا)، ادوین اشتفن، ادموند بروک و پسر جوانی به نام ریچارد پارکر داشت. سرنشینان این کشتی، در هنگام ترک ساوتهمپتون فکرش را هم نمیکردند که اتفاقاتی برای آنها بیافتد که به یکی از عجیبترین کیسهای جنایی تاریخ و همچنین یکی از مسائل مناقشه برانگیز در فلسفهی اخلاق تبدیل شود.
یک و نیم ماه بعد در شب پنجم جولای، زمانی که آنها داشتند برای خواب آماده میشدند، موج سنگینی با کشتی برخورد کرد و آسیب جدی به کشتی وارد شد. ناخدا دودلی که غرق شدن کشتی را نزدیک میدید، دستور داد تا سریعا قایق نجات به آن انداخته شود. کشتی غرق شد، اما این چهار نفر سوار بر قایق نجات شدند و نجات یافتند. در واقع آنها در مخمصهی بدی افتاده بودند. فاصلهی نزدیکترین بندر تا آنها، حدود ۱۱۰۰ کیلومتر بود و آنها فقط دو قوطی شلغم داشتند و حتی آب شیرینی همراه خود نبرده بودند.
در هفتم جولای آنها یکی از قوطیها را باز کرده و خوردند. در نهم جولای موفق شدند یک لاک پشت دریایی را شکار کنند و با باز کردن قوطی دوم، توانستند تا ۱۷ جولای دوام بیاورند. از آنجایی که نتوانستند آب باران را جمع کنند، از ۱۳ جولای شروع به نوشیدن ادرار خود کردند. ریچارد پارکر که از همه جوانتر و بیتجربهتر بود، از تشنگی، شروع به خوردن آب دریا کرد و از بیستم جولای، حال پارکر بسیار بد شد.
در همان روزها، دودلی پیشنهاد داد که با یک بخت آزمایی، یکی را بکشند تا سه نفر دیگر زنده بمانند، اما پارکر این پیشنهاد را نپذیرفت. در شب ۲۳ جولای، در حالیکه پارکر حالا به اغماء رفته بود، ناخدا دودلی به دو نفر دیگر پیشنهاد داد که چون پارکر در حال مرگ است، بهتر است خودمان او را بکشیم تا حداقل ما سه نفر زنده بمانیم. اگرچه بروک با این پیشنهاد مخالف بود، اما در صبح روز ۲۴ جولای، دودلی به همراه اشتفن، پارکر بخت برگشته را به قتل رساندند. حالا آنها مقداری غذا (گوشت بدن پارکر) و آب (خون پارکر) داشتند. شش روز بعد، یک کشتی ماهیگیری آلمانی که عازم هامبورگ بود، قایق آنها را دید و این سه نفر نجات پیدا کردند. اما وقتی به خانه رسیدند، توسط پلیس دستگیر شدند.
حالا این سوال مطرح بود که آیا این سه نفر از نظر قانونی مجرم هستند یا نه؟
برای فیلسوفان فلسفهی اخلاق نیز این سوال به وجود آمد که آیا عمل آنها اخلاقی بود یا نه؟
این کیس، یکی از اشکالات جدی اخلاق فایده گرا (utilitarianism) را نشان داد. اصلیترین عنصر اخلاق فایده گرا این است که “اخلاقیترین عمل، عملی است که سودمندترین گزینه برای طرفین اثرپذیر باشد“. مطابق فایده گرایی، در این کیس، از آنجایی که پارکر خودش مریض بوده و با کشتن او، سه نفر زنده مانده اند، پس این عمل، عملی اخلاقی است؛ چرا که این گزینه برای آن جمع از هر گزینهی دیگری سودمندتر بوده.
اما اگر خوب فکر کنیم، کار آنها واقعا اخلاقی نبوده است، چرا که حقوق یک انسان (پارکر) پایمال شده و این مهمترین اشکال فایده گراییست : نادیده گرفتن عدالت و حقوق فردی انسانها.
پینوشت : دادگاه ابتدا دودلی و اشتفن را به اعدام محکوم کرد. اما بعدا با توجه به درخواستهای عمومی و با توجه به اینکه پارکر کسی را نداشت، دادگاه در دسامبر ۱۸۸۴، حکم آنها را به شش ماه زندان تقلیل داد. اما بروک که هم از آخور خورده بود و هم از توبره، هیچگاه محکوم نگردید.
– اَبا اِباد